من آن عقیله، بضعه ی پاک بتولم من روضه خوان مقتل آل رسولم من کوه صبرم، داغِ غم بسیار دیدم من مادرم بین در و دیوار دیدم من فرق خونین پدر را دیده ام… آه در طشت خون، لخته جگر را دیده ام… آه ای وای من دیدم تمام صحنه …
ادامه مطلبیادم نرفته
پیری زمین گیرم، صبوری ناخوش احوال حس می کنم افتاده ام از شیبِ گودال یادم نرفته ذوالجناح بی سوارت یادم نرفته دختران بی قرارت یادم نرفته سنگ بر آیینه ات خورد یادم نرفته چکمه ای بر سینه ات خورد یادم نرفته گریه ام سیلاب می شد طفلی رقیه پابه پایم …
ادامه مطلبگودال
شور برپا می شود “تا شهادت نامه ی عُـشّاق امضا می شود” هر که جا خالی نکرد دردهـای باطِـنیْش امـشب مُــداوا می شـود هرکسی شد وقفِ شاه زنـدگی اش “ما رَأَیـتْ اِلّا جمـیلا” می شـود مثل محشر می شود بسکه فردا عصر در این خاک غوغا می شود هرکه از …
ادامه مطلبخضاب
راوی نوشت روی تنت پا گذاشتند سر را جدا نموده و تن را گذاشتند آقا بگو که بی صفتان روی پیکرت جایی برای بوسه ی زهرا گذاشتند؟؟ نزدیک عصر بود که زینب اسیر شد نزدیک عصر بود تنت جا گذاشتند رفتند و پیکر همه ی هست فاطمه بر روی خاک …
ادامه مطلبمدح و مرثیه امام حسین (ع)
ما را پناه نیست به جز کشتی نجات راه نجات ماست از این دار مشکلات بر پرچم سیاه غمش تکیه می کنم جانم فدای ماتم لب تشنهء فرات بودند دیو و دَد همه سیراب و می مکید خاتم ز قحط آب سلیمان کائنات گودال تنگ و روی تن …
ادامه مطلبرویِ نِی مویِ تو در باد ، رها افتاده
رویِ نِی مویِ تو در باد ، رها افتاده در فضا رایحهای روح فزا افتاده سر تو میرود و پیکر تو میماند از هم آیاتِ وجودِ تو ، جدا افتاده آتش آن نیست که در خرمن پروانه زدند آتش آن است که در خیمۀ ما افتاده دم گودال دلم ریخت …
ادامه مطلبشعر وداع حضرت زینب (س) با امام حسین (ع)
قدم قدم زحرم میشوی جدا برگرد بدون خواهر خود میروی کجا برگرد به پای تو همه گیسوی من سفید شده نزن به سینه من دست رد اخا برگرد به گردنت به خدا حق مادری دارم به حرمتی که بُوَد بین ما دو تا برگرد ز کودکی روش دلبری ز تو …
ادامه مطلبشعر روضه سیدالشهدا (ع)
دارند زنده زنده ترا دفن میکنند برجسم نیمه جان تو رحمی نمی کنند از جای آب نیزه به خورد تو می دهند بر خشکی دهان تو رحمی نمی کنند فهمیدم از گرفتن مویت به دست شمر بر موی دختران تو رحمی نمیکنند محمد جواد پرچمی شعر روضه سیدالشهدا (ع) اولین …
ادامه مطلبتا شاه بی رمق شد
هل من معین بی کسی اش تا شنیده شد رنگ جمال پرده نشینان پریده شد تا شاه بی رمق شد و افتاد روی خاک افسار گرگ های حرامی دریده شد “چون ماهی فتاده به صحرای خون”تنش بر روی خارهای مغیلان کشیده شد میگفت تشنه ام جگرم سوخته ولی با سنگ …
ادامه مطلبخسته و لب تشنه
کربلا غوغا شد، وای از آن لحظه که خورشید ولا تنها شد، همه جا ریخت بهم، در دل کرببلا سیل بلا برپا شد زد به میدان ارباب، مضطرب قلب تمام حرم طاها شد لحظاتی گذشت، جنگ بین یم خوبی و پلیدیها شد، چه نمایان جنگی!!، لرزه ای برهمه اندام عدو …
ادامه مطلب