مناسبتها

پاسدار حرم

آب از دست تو سقا به خدا حیران است مشک و تیر و علمت تا به ابد گریان است تک یل حیدری و بر تو بنازد زینب با نگه صف شکنی کین طرق شیران است ادب از مکتب تو درس ادب را دیده معرفت را زتو ای جان اخا، بنیان …

ادامه مطلب

چه آمد به سرت

گر نشد مشک ولی ماند امید دگرم ببرم آب دراین کاسه چشمان ترم.. ..هم شکستند همین کاسه و هم کاسه سرم تا هوایی به سر از آب مبادا ببرم اینچنین شدکه من امید زدستم دادم با سر از روی بلندی به زمین افتادم چه کنم مشک سر ودست و دوچشمی …

ادامه مطلب

صفای عطر بهشت

خدای آینه از جنس دلبری بودی صفای عطر بهشتِ معطری بودی توپیش ازآن که خدا فکر خلقتی باشد در آسمانِ وجود اهل سروری بودی نه بعد اینکه هزاران هزار پیغمبر ” تو قبل اینکه بیایی پیمبری بودی” برای فاطمه هم در سنین کودکی اش تو مهربان تر از الطاف مادری …

ادامه مطلب

قد کمان برگشته‌ام

سَرو رفتم از کنارت … قد کمان برگشته‌ام سبز رفتم مثل یک برگِ خزان برگشته‌ام سوختم بی سایه‌ی تو زیرِ نور آفتاب باز ، حالا زیر چترِ سایبان برگشته‌ام خاکِ روی قبر تو حیثیت عرشِ خداست از زمینِ پست ، سوی آسمان برگشته‌ام باز هم مثل همیشه حال زینب را …

ادامه مطلب

ما گداییم

ما گداییم به عشق کرمت می آییم همه با بیرق عشق و علمت می آییم هر قدم ما به هوای قدمت می آییم کوله بر دوش به سمت حرمت می آییم هرتپش این دل من ذکر و نوایی دارد اربعین کرب و بلا حال و هوایی دارد پسر حضرت زهرا(س) …

ادامه مطلب

خواهری کردم برایت؟

آمدم! زانو زدم گریان٬ کنار پیکرت تازه شد داغ بلایایی که آمد بر سرت ردّی از خون تو بر خاک و هنوز افتاده است؛ نیزه هایی سرشکسته…سنگ ها…دور و برت مانده حسرت بر دلم ایکاش برمیداشتم از قفایت نیز چندین بوسه مثلِ حنجرت می سپردی کاش با دستِ خودت٬ دستِ …

ادامه مطلب

نظری کن به خواهرت

ای غایب از نظر، نظری کن به خواهرت زینب نشسته بر سر قبر مطهرت یک اربعین گذشته ولی زنده ام هنوز قامت خمیده آمده سرو صنوبرت لیلاست این که خیمه زده زیر پای تو بار دگر بگو که اذان گوید اکبرت این زن که لطمه می زند این گونه بر …

ادامه مطلب

جامانده ایم

حق است اگر از کاروان ها جا بماند آن دل که در پیچ و خم دنیا بماند آنکس که همرنگ جماعت نیست آری باید تمام عمر را رسوا بماند باور نمی کردم پس از یکسال دوری حسرت کماکان بر دل شیدا بماند امروز راهی کن مرا نگذار این داغ در …

ادامه مطلب

عقیله

من آن عقیله، بضعه ی پاک بتولم من روضه خوان مقتل آل رسولم من کوه صبرم، داغِ غم بسیار دیدم من مادرم بین در و دیوار دیدم من فرق خونین پدر را دیده ام… آه در طشت خون، لخته جگر را دیده ام… آه ای وای من دیدم تمام صحنه …

ادامه مطلب

یادم نرفته

پیری زمین گیرم، صبوری ناخوش احوال حس می کنم افتاده ام از شیبِ گودال یادم نرفته ذوالجناح بی سوارت یادم نرفته دختران بی قرارت یادم نرفته سنگ بر آیینه ات خورد یادم نرفته چکمه ای بر سینه ات خورد یادم نرفته گریه ام سیلاب می شد طفلی رقیه پابه پایم …

ادامه مطلب