غلامِ حسين

رســولِ مهربانی

قرآن به جز او بر کسی نازل نمی شددیــــنِ خدا با هیچکس کامِل نمی شد دیگر کسی غیر از رســولِ مهربانییک لحظه در غارِ حَرا داخِل نمی شد باران نمی بارید بر این دشـــتِ مردهجادویِ جهلِ مشــرِکان باطِل نمی شد پیغمـــــبرِ ما ” رحمتُ لِلعالمین ” بوداین وصف را جز …

ادامه مطلب

لطفِ تو

نامت شفا بخش است ، بر هر درد تسکین استیادت مسِّرَت بخشِ دلهایی که غمگین است دنیا و اهلش روز و شب روزی خورت هستندیعنی همیشه سفره ی لطفِ تو رنگین است کافر اگر دلبسته ات شد جای حیرت نیستعشق تو چیزی ماورای دین و آیین است ما را بخواهی …

ادامه مطلب

رحمهٌ لِلعالمین

به جز او از کسی حق در همه ادیان نخواهد گفتخدا غیر از محمد در جوابی «جان» نخواهد گفت بهشتی بود رخسارش که بویش تا قرن میرفتچه ها دیده اویس از او که از رضوان نخواهد گفت در اقیانوس مِهر رحمهٌ لِلعالمین دیگرکسی از چشمه‌های رحمت باران نخواهد گفت به …

ادامه مطلب

مزد رسالت

شروع واقعه ” اِنَّ الرَّجُل لَیَهجُر ” بود دهان طعنه پر از ظلمت و تنفر بود نداشت در سر خود چشم دیدن حق راکه لاعلاج ترین درد او تکبر بود نبود غیر حسد در دل خدانشناسو شرک و جاهلیت میوه اش تمسخر بودنبود مستحق ناسزا شنیدن ها کسی که گفته …

ادامه مطلب

فراق

گذشت عمر و نشد جز فراق قسمتِ منخزان رسید و به سر شد بهارِ حسرتِ من سپرده ام به صَبا سویت آوَرَد خبرمدمِ سحر که گذشت از کنارِ تربتِ من متاعِ مور کجا و سرای سلطانی!نگاهِ توست که بالا کشانده قیمتِ من صدای سوختن از هر طرف به گوش آیدزِ …

ادامه مطلب

کرم خانه

چه کریمی که کرم خانه او معروف استهمه جا نوکر دیوانه او معروف استنام او بردم و تا آخر عمرم مستمدرجهان باده و پیمانه او معروف است حرم خاکی آقا که ندارد زائرغربت گنبد ویرانه او معروف استاولین گریه کنش حضرت زهرا باشدگریه کنهای عزا خانه او معروف استاین حسن …

ادامه مطلب

اشک و عزا

بعد از دو ماه اشک و عزا فابک للحسنخواهی رضای فاطمه را فابک للحسن این روضه وا کند گره ی کور را : اگردردت شده بدون دوا ، فابک للحسن بازین چه شورش است ؛ تو ای سینه زن بیا همراه سید الشهدا ، فابک للحسننه گنبدی ، نه صحن …

ادامه مطلب

غم کوچه

سوزاند غم کوچه و مادر جگرش راچیدند در آن کوچه یِ غم …بال و پرش،را کابوس مجسم شده در خواب و خیالشآن روضه که خم کرده، قیامِ کمرش را سیلی زد و مادر به زمین خورد و حسن مُردوقتی که نشد دفع نماید …خطرش را می دید که رد شد …

ادامه مطلب

چشم تَرَت

در پیشِ من آتش مزن بال و پَرَت راخونین مکن جان پدر چشم تَرَت را فردا همینکه جمع کردی بسترم راآماده کن کم‌کم عزیزم بسترت را آماده کن از آن کفنها دومین رابیرون بیاور یادگار مادرت را بگذار روی سینه‌ام باشد حسینتبگذار بر قلبم حسن را دخترت را بگذار با …

ادامه مطلب