سوزاند غم کوچه و مادر جگرش راچیدند در آن کوچه یِ غم …بال و پرش،را
کابوس مجسم شده در خواب و خیالشآن روضه که خم کرده، قیامِ کمرش را
سیلی زد و مادر به زمین خورد و حسن مُردوقتی که نشد دفع نماید …خطرش را
می دید که رد شد ز سرش دستِ حرامیافسوس نشد سد کند آن لحظه سرش را
با اشک و سکوتش همه جا دوخته عمریبر رشته یِ آن چادر خاکی ،نظرش را
بالشتِ سرش چادر خیسی شده هرشباز بس که کشیدَسْت… بر آن چشمِ ترش را
جز او که شنیدَست زِمهمان…سَرِ سفرهدر جای تشکر… بد و سَبِّ پدرش را
عمری ست که با خون جگر…حبس نمودهدر سینه یِ خود آهِ دلِ پُر شَـررَش را
با خط خودش وقف حسین بن علی کرددر کرب و بلا نخل امید و ثمرش را
ای کاش نمی دید حسن در صفِ دشمناز اسب زمین خوردنِ سختِ پسرش،را
منصوره محمدی مزینان
غم کوچه اولین بار در حدیث اشک ایجاد شد.