شعر روضه

فراق

گذشت عمر و نشد جز فراق قسمتِ منخزان رسید و به سر شد بهارِ حسرتِ من سپرده ام به صَبا سویت آوَرَد خبرمدمِ سحر که گذشت از کنارِ تربتِ من متاعِ مور کجا و سرای سلطانی!نگاهِ توست که بالا کشانده قیمتِ من صدای سوختن از هر طرف به گوش آیدزِ …

ادامه مطلب

کرم خانه

چه کریمی که کرم خانه او معروف استهمه جا نوکر دیوانه او معروف استنام او بردم و تا آخر عمرم مستمدرجهان باده و پیمانه او معروف است حرم خاکی آقا که ندارد زائرغربت گنبد ویرانه او معروف استاولین گریه کنش حضرت زهرا باشدگریه کنهای عزا خانه او معروف استاین حسن …

ادامه مطلب

اشک و عزا

بعد از دو ماه اشک و عزا فابک للحسنخواهی رضای فاطمه را فابک للحسن این روضه وا کند گره ی کور را : اگردردت شده بدون دوا ، فابک للحسن بازین چه شورش است ؛ تو ای سینه زن بیا همراه سید الشهدا ، فابک للحسننه گنبدی ، نه صحن …

ادامه مطلب

غم کوچه

سوزاند غم کوچه و مادر جگرش راچیدند در آن کوچه یِ غم …بال و پرش،را کابوس مجسم شده در خواب و خیالشآن روضه که خم کرده، قیامِ کمرش را سیلی زد و مادر به زمین خورد و حسن مُردوقتی که نشد دفع نماید …خطرش را می دید که رد شد …

ادامه مطلب

چشم تَرَت

در پیشِ من آتش مزن بال و پَرَت راخونین مکن جان پدر چشم تَرَت را فردا همینکه جمع کردی بسترم راآماده کن کم‌کم عزیزم بسترت را آماده کن از آن کفنها دومین رابیرون بیاور یادگار مادرت را بگذار روی سینه‌ام باشد حسینتبگذار بر قلبم حسن را دخترت را بگذار با …

ادامه مطلب

یاس سپید

یاس سپید باغ بهاران من بیا نور پُر از تلألؤ چشمان من بیا لرزه نشسته بر تن و دستان من بیا جان میدهم کنار تو ای جان من بیا اشک فراق بر رُخ بابا چکیده است زهرای من زمان جدائی رسیده است ای راحتی این نفس آخرم بیا خواهم که …

ادامه مطلب

دست کریم

به مهربانی و دست کریم شهرت داشتبرای مردم بی رحم نیز رحمت داشت سه سال هسته خرما مکید و راضی بودبزرگ بود ولی اینچنین ریاضت داشت ز دشمنان خودش بارها عیادت کردشبیه دوست به بیگانه ها عطوفت داشت کمک به پیر زمینگیر و کودکان میداداکرچه کون و مکان را همه …

ادامه مطلب

وقت رفتن رسیده

نفسم در شماره افتادهرنگ و رویم پریده است علیسر من را بگیر بر زانوتوقت رفتن رسیده است علی گرچه زود و سریع طی شد و رفتچقدر روزگار سخت گذشتهمه سالهای تبلیغمبه من بیقرار سخت گذشت دل من را همیشه توهینبی حیاها شکست یادت هستسنگ باران کودکان لجوجسر من را شکست …

ادامه مطلب

عزیزِ تا سحر بیدار

بس کُن عزیزِ تا سحر بیدار بس کُنکُشتی مرا از گریه‌ی بسیار بس کُن ای چند شب بیدار مانده آب رفتیای چند شب گریانِ من اینبار بس کُن بس کُن کنارِ بسترم خیس است زهراآتش نزن بر این تنِ تَب دار بس کُن رویت ندارد طاقتِ این اشکها راطاقت ندارد …

ادامه مطلب