آسمان هم نوای غربت توحرفی از قصّه ی فدک داردمقتلت واژه هایی از جنسزخم های دل و نمک دارد زخم های دلی که از جنسکوچه و چادری پر از خاکندای غریب غروب های بقیعخاطراتت چقدر غمناکند سر نخ بغض های دم به دمتخاطرات قدیمی کوچه استکوچه ای که در آن …
ادامه مطلبقاتل مادرم
خیلی سخته اسیر بلا بشیزیر بار درد و غصه تا بشیاز کوچه تا خونه راهی نباشهاما واسه مادرت عصا بشی وقتی آهت توی سینه سد میشهبرای دل تو خیلی بد میشهچادر مادرتو لگد کننبه خدا غرورتم لگد میشه به خدا دلی که نا امید میشهخوشیاش یه دفعه ناپدید میشهیکی دس …
ادامه مطلبروضههایت
دارد به دوشش کعبه هم شالِ عزایتعالم برای تو غمین هست و خدایت جبریل هم گریَد از این غم در غم تواو هم نشسته همچو ما در روضههایت شکر خدا غم جز غمت در دل نداریمشکر خدا هستیم در بزم عزایت جنت نمیخواهیم ما را این جهان بسجنت در این …
ادامه مطلبپریشان
تا ذهن را با خاطره درگیر می کردناگاه رنگ صورتش تغییر می کرد خواب پریشان شبش را در خیالشخوب و بدون درد و غم تعبیر می کرد شاءن نزول آیه های چشم خود رابا روضه های مادرش تفسیر می کرد گل های روی بالش زیر سرش رابا اشک های چشم …
ادامه مطلبدعای حسن
نفس میکشم در هوای حسنشدم از ازل مبتلای حسنچراغ شبستان دینداری امشده اشک در روضه های حسن نداری نبیند به عمرش کسیکه شد یک شبی را گدای حسنبزرگی برازنده ی ان کسی ستکه باشد فقط خاک پای حسنچه صف ها که بستند جبریل هاورودی ی مهمان سرای حسندل از دست …
ادامه مطلبمثل عصا
تنها میان کوچه ها من دیده بودممادر زمین افتاد و من ترسیده بودم ترسیده بودم مادرم درجا بمیردچون غنچه از طوفان به خود لرزیده بودم از بس که سنگین خورد سیلی ، روی یاسشمن جای او چون گل زهم پاشیده بودم ضربه به جان خویش قطعاً می خریدمگر زودتر از …
ادامه مطلبغریبانه
یاسی به رنگ سبز زِ گلخانه میرودیارب خدایِ درد زِ کاشانه میرود پیچیده بینِ چادرِ خاکی مادرشبر دستها ، غریبهای از خانه میرود اینجا هزار تیر به تشییع آمدهتا کَس نگوید از چه غریبانه میرود خون میچکد به دوشِ اباالفضل از کفنگویی دوباره فاطمه بر شانه میرود فریادِ خواهری پِیِ …
ادامه مطلبذوالکرم
غائب از دیده ها کجایی تو؟ گل خیرالنساء کجایی تو؟ قوت قلب ما کجایی تو؟ ای ولی خدا کجایی تو؟ نائب مرتضی کجایی تو؟ دست ما جملگی به دامانت، میرسد ازکرامتت نانم، همه عشقم توراحت جانم، نوکرم من تو شاه سلطانم، سفره داری ومن چو مهمانم، داده ای دلبرا …
ادامه مطلبعمرِ ارزان
اشکی که ما داریم باران هم نداردحالی که ما داریم طوفان هم ندارد هجری که ما دیدیم یوسف هم ندیدهدردی که ما داریم کنعان هم ندارد صبری که ما کردیم مثل قتل صبر استجانی که بی صبر است ایمان هم ندارد ما را امید دیدن جانان نگه داشتهر کس که …
ادامه مطلببی وفایم
از اینکه بی وفایم، خیلی دلم گرفتهباید به خود بیایم، خیلی دلم گرفته «أُدعونی أَستجب» را خواندم ولی از اینکهلنگ است هر دو پایم، خیلی دلم گرفته در خود شکستم از بغض، گفتم میانِ سجده:با اشکِ بی صدایم، خیلی دلم گرفته یارب «ظَلمتُ نفسی»، یارب «إلهی ٱلعفو»درمانده و گدایم، خیلی …
ادامه مطلب