با خط به خطِ روضهی غم گریه کردیم ما با “مُقرم” هر مُحرم گریه کردیم در گوشه ای خلوت کنارِ هم نشستیم دور از همه همراهِ با هم گریه کردیم رودِ دو چشمِ ما همیشه آب دارد امّا گمانم باز هم کم گریه کردیم جبریل هم خود را رسانده وقتِ …
ادامه مطلبغلامِ حسين
توی آغوشم
حالا که هستی توی آغوشم دوباره خیلی خلاصه حرف دارم با اشاره خورشید و ماهی داشتم در آسمانم در آسمانم نیست حتی یک ستاره از فکر سوغاتی بیا بیرون که دیگر گوشی ندارم که بخواهم گوشواره از دختران لوس شامی دلخورم من سنگم زدند و شد لباسم پاره پاره دیدی …
ادامه مطلبروضه جانسوز حضرتِ رقیه سلام الله علیها _ ویژه ایام محرم و صفر _حاج احمد واعظی
بابا،بابا،بابا…. دلم بشکسته بود،بابا! غمین و خسته بود،بابا! دو دستِ کوچولویِ من به زنجیر بسته بود،بابا! *امشب شبِ رقیه جانِ،دلِ همه الان رفته خرابه…* نبودی، ببینی،به چشمام موجِ دریا رو نبودی،ببینی،چه جوری می زدن ما رو *بابا! دنبالم می دویدن،تازیانه هارو می چرخوندن،من یه دخترِ کوچولوم،آدم …
ادامه مطلبروضه و توسل جانسوز ایام اسارت خاندان آل الله صلوات الله علیهم اجمعین _اجرا شده دوم صفر ۱۳۹۵_ حاج حسن خلج
السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ السَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنتَ امیرالمومنین چه دست هایِ سیاهی که نور می بردند به نیزه ها سرِ هجده غیور می بردند … *جلو چشم علی اکبر … جلو چشم قاسم … جلو چشم عباس … جلو چشم حسین … کی جرات کرده دستِ زینبُ …
ادامه مطلبپادکست روضه و توسل جانسوز باب الحوائج حضرت علی اصغر علیه السلام _اجرا شده شب هفتم محرم ۱۳۹۷_ حاج محمود کریمی
از بینِ دار الحرب راس اکبر آوردندبعد از سر اکبر رئوسِ دیگر آوردند بر نیزه سرها شمردند و یکی کم بودگشتند و از سِّر همان سر ، سر درآوردند در پشتِ خیمه نیزه ها در خاک رفتُآنگاه از زیر تلِ خاک ، جسم اصغر آوردند سر را به نی بستندُ …
ادامه مطلبسینه زنی شور به سبک سنتی و دودمه های قدیمی _ ویژۀ ایام محرم ،صفر و فاطمیه _ کربلایی حسین طاهری
ما در دو جهان فاطمه جان دل به تو بستیممحبان تو هستیمنظر کن ز عنایت ، به فردایِ قیامت … در معرکۀ عشقِ تو ما مردِ جنونیمهمه فاطمیونیمبه دنبالِ شهادت ، فداییِ ولایت … در عشقِ علی سینه سپر تا دم آخرتویی عاشقِ حیدرخروشِ تو در این راه ، علیاً …
ادامه مطلبمناجات و توسل جانسوز امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف _سید رضا نریمانی
از خودم نزد شما آقا شکایت میکنم چون که سربارت شدم حسِّ حقارت میکنم دائماً در فکر من هستی دعایم میکنی من فقط در روضهها گاهی صدایت میکنم این فراز ندبه را میسوزم و میخوانمش : تو نگاهم میکنی من هم نگاهت میکنم شاید از من خسته …
ادامه مطلبقتلگاه
در قتلگاهت آمدم و سر نداشتی یک جای سالمی تو به پیکر نداشتی دیدم تو را چه دیدنی ای پاره ی دلم حتی لباس کهنه ای در بر نداشتی جز روی حنجری که همه بوسه اش زدند جایی برای بوسه ی خنجر نداشتی ؟ زینب بمیرد این همه خونی …
ادامه مطلبزمین خوردیم
بسکه در کوی و گذر وقتِ تماشا ریختند کودکانت بر زمین از ضربِ پاها ریختند عدهای شاگردهایم عدهای دیگر کنیز کوچه کوچه پیشِ پایم نان و خرما ریختند در شلوغیِ مسیرِ کاخ هِی روی خاک دختران از هول دادنهای آنها ریختند بارها ما بر زمین خوردیم از ما رد شدند …
ادامه مطلبصدقه میدادند
بعدازآنی که دگر پیکرتوریخت بهم نوبت نیزه شدو حنجرتوریخت بهم جای ماها بخدا کوچه وبازار نبود گریه میکردی وچشم ترتوریخت بهم چندباری که زنیزه به زمین افتادی من بمیرم که برادر سرتو ریخت بهم وای از آن لحظه که برما صدقه میدادند سرخ شد،دیده آب آورتوریخت بهم چقدر نیزه بلندو …
ادامه مطلب