عزیزانی که تمایل دارند در اجر اخروی روضه خوانی برای اهل بیت علیهم السلام شریک باشند و ما را جهت تامین هزینه های جاری سایت، تایپ مجالس روضه و... یاری فرمایند می توانند از طریق آیکونهای ذیل اقدام نمایند.

قسمت_پایانی روضه و توسل جانسوز _شب هفتم محرم ۹۶_ حاج محمود کریمی


شش ماهه
دیدی یا نه ؟ حتما دیدی …به حق علی اصغر امام حسین همه مریضا نه بچه ها، بزرگترا
…بیماری های روحی و روانی همه مریضی ها با دست علی اصغر شفا پیدا میکنه
.

همیشه  این یادت باشه تیر آخر تو چله کمان همینه .هر موقع
خیلی گرفتار میشی برو زیر آسمان از رو بیچارگی سه بار بگو یا حسین

زیر این آسمانی که یه روز اربابت
دود میدید… عالم فدای آقای من و شما ..سه چهار سال اول عمرشون ابی عبدالله خیلی کم
حرف میزدن .اصلاً کم حرف بودن ابی عبدالله
….

سه چهار سال اول ابی عبدالله
حرف نمیزد .فقط برای باباش و مادرش ، فقط برای جدش رسول خدا شیرین زبانی می کرد .فقط
برای امام حسن .فقط برای اصحاب نزدیک .کسی نمیشنید امام حسین زیاد صحبت کنه .وقار رو
ببین .کشته منو

یه روز تقریبا چهار سالش بود
ابی عبدالله دیگه خیلی تو مدینه یاوه گوها شروع کردن حرف زدن ک شنیدیم پسر علی مشکل
گفتگو و حرف زدن داره.زبونش میگیره .نمیتونه حرف بزنه .لال شده

یواش یواش پیغمبر ناراحت شدن
یه روز تو مسجدالنبی بعد از نماز رسول خدا منبر تشریف میبردن .یه روز بعد از نماز اشاره
کرد حسین جان منبر برو .خطبه ای خواند در سن چهار پنج سالگی …همه مبهوت …علمای
علم بلاغت همه موندن ….برا شما حرف نمیزنه ..اما خوب برا زینبش لالایی میخونه

اومدن خدمت پیغمبر گفتن: آقاجان!
ما همه زراعتمون سوخته ،بیچاره شدیم  ، از سمت
عراق آمده بودن ،یا رسول الله! دعا بفرمایید.بعضی جاها نوشتن خدمت امیرالمومنین رسیدن
و تو کوفه بود .مولا فرمود :  حسین جان یه دعای
استسقا براشون بخون .گناه دارن …اونایی که قائل ان تو کوفه بودن میگن: حسین! دست
بلند کرد گفت: “ربنا” ...گفت ربنا آسمون ابری شد

….*

 

نفس ببین،به شروع  دعای استسقاء

گرفت بارش رحمت ز ربنای حسین

 

*همه
به دست و پاش افتادن، آقا جان!  ممنونتیم .
خودمون نوکرتیم .ایشالله یه روز جبران کنیم .جبران کردن

….

 امام خمینی فرمود : تکلیف ما
را سیدالشهدا معلوم کرده است…. آقایی که تکلیف برا عالم مشخص میکنه همچین تیر به
گلوی بچه اش خورد ، یه قدم طرف خیمه رفت،به رباب چی بگم ؟باز برمی گشت،…آب دیگه به
کار بچه نمیاد …ردپای حسین رو میدیدی میفهمیدی چقدر این آدمی که اینجا رفته مضطر
شده

آخر  دور شد از خیمه . رفت پشت خیمه ها …بدن رو روی
زمین خوابوند .تیر رو از تو بازو و گلو کشید …آخه گلو به بازو دوخته شد با تیر
…با یک دست با غلاف خنجر قبر کوچکی کند .آخه میدونه اینا با اسب رو بدن ها میتازن
.این بدن طاقت نداره .بدن شیرخواره رو توی قبر گذاشت، اومد خاک بریزه یه وقت دید مادرش
صدا میرنه: آقاجان! من با بچه ام خداحافظی نکردم ،بذار یه بار دیگه بچه ام رو ببینم
…*

هرکس که دید رأس تو را روی نیزه
ها

آهی کشید و گفت که بیچاره مادرش ….

حسیــــن…وااااااااای….وااااااااای….

 

اگر دشمن بر این صحرا بتازه

دیگه چیزی از این پیکر نمونه

حسیـــــــــــن… حسیـــــــــــن
…وااای …واااای

 

سر تو قاتل مادر شده نیزه نشین

بس که افتاد زمین

سر نیزه بزرگ است برای سر تو

به فدای سر تو

دیدم از تیر  سه شعبه گلم از خواب پرید

گوش تا گوش درید

نعشه های بدنت

بچه ها دست بابا خونی شده

گمونم شیش ماهه قربونی شده

عباشو بروی اصغر کشیده

حسینن حسین حسین

میروی قدری آرام تر

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.