عزیزانی که تمایل دارند در اجر اخروی روضه خوانی برای اهل بیت علیهم السلام شریک باشند و ما را جهت تامین هزینه های جاری سایت، تایپ مجالس روضه و... یاری فرمایند می توانند از طریق آیکونهای ذیل اقدام نمایند.

قسمت_دوم روضه و توسل حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام _شب ششم محرم ۹۶_ حاج محمود کریمی



ناله
بر آوردند بلند از نهاد

*یه
جوری ناله زد حسین؛ فرمودن: یکی از جاهایی که حسین غش کرد موقع وداع با این بچه بود،یه
ساعتی نیست اکبرمو به خیمه آوردن…*


ناله
بر آوردند بلند از نهاد

داد
به سختی به تو اذن جهاد

دیده
به خورشیدِ رخت دوخت، دوخت

شمع
صفت آب شد و  سوخت، سوخت

ولوِله
ها در حرم انداختی

هستیِ
خود باختی و تاختی

مهرِ
رخت گشت زِ دور آشکار

 ماهِ رویت برد ز دشمن، قرار

خصم
در آن معرکه حیرت زده

گفت
پیمبر به مصاف امده

این
علی اکبرِ دیگر بُود

یا که
همان شخص پیمبر بُود

همچو
علی داده به ابرو گره

پیرهنش
گشته به پیکر زره

بسته
به خوناب جگر عین او

باز
بُود رشته ی نعلین او

حور
،ملک یا که بشر کیست این ؟
!

ختم
رسل یا که علی؟ کیست این ؟
!

لب به
رجز خوانی و تیغت به دست

کی سپهِ  حق کشِ باطل پرست

 

*اِن
تَنکُرونی فانا ابن الحسن
،نمیشناسید؟بشناسید .من پسر حسنم .کدام حسن ؟،“سبطُ النَّبیِّ
المصطفی المُؤتمن…”
*من پسرِ نوه ی پیغمبرم .یه عده که فقط منتظر بودن اشخاصی
که ضعیف ترن از بنی هاشم نیستن بیان تو میدون .شیر میشدن میمومدن .می گفتن این یه کس
دیگه اس …تاگفت :“ان تنکرونی فانا ابن الحسن… همچین “ان تنکرونی”
اگر نمیشناسید! “فانا ابن الحسن “یه عده فوری عقب رفتن ..کاری به سن و سال
نداره ..علی اصغرش هم اکبر بود
*

 

من گل
گلزار بنی هاشمم

سبط
نبی نجل علی، قاسمم

خواست
شود کار عدو یک سره

ریخت
بهم میمنه و میسره

تو علی
و کرب وبلا خیبرت

ختم
رسل گشت تماشاگرت

تیغ
کجت قامت دین راست کرد

آنچه
نبی گفت و خدا خواست کرد

شورِ
شهادت به سرت گر نبود

زنده
یکی ز ان همه لشگر نبود

قلبِ
خود آماج بلا ساختی

تیغ
فکندی سپر انداختی

دید
عدو نیست زره بر تنت

پاره
بدن کرد چو پیراهنت
..

 

*ازرق
شامی گفت:کی میره؟خودشون هم میدونستن به جنگ کی میخوان برن.میخواستن خاری و خفتش رو
به دوش نکشن .ولی خب بالاخره دنیا بود .وعده درهم و دینار بود .حکومت یه شهری بود چیزی
بود .الان هم هست.یه هو مثلا یه وعده ای  پولی
مالی ،مقامی،چیزی..تو حق رو باید بذاری زیر پا .اینطوری میشه دیگه …هر کسی که بره
اون بچه رو بکشه یه جایزه خوب داره…کی میره ؟ همه ایستادن نگاه کردن

ازرق
شامی لعنت الله علیه کوچکترین پسرشو فرستاد ….گفت برو سر این بچه رو برامن بیار
…ای وای ..ای وای …فلک زده اومد مقابل قاسم بن الحسن

حمله
ی اول فقط برگشت نگاه کرد .با یک حرکت روی زمین افتاد .اسبش بی صاحب رفت …چهار تا
پسر ..هی خون، خونِ این ازرق رو می خورد …بعدی برِ بعدی برِ …کاری کرد یه کدومشون
که  روی زمین افتاد ،قاسم سلام الله علیه همچین
گرفت از موهای پسر بزرگه ازرق جلوی میدان ،جلوی همه لشگر کشوند آورد طرف لشگر

خودم
برم انتقام بچه ها مو بگیرم .داغشم به دل مادرش بذارم … اومد…ازرق شامی هنوزم به
نگاه عربا ازرق شامی یه پهلوان به حساب میاد .یه یل به حساب میاد
.

اومد
جلوی بچه سیزده ساله امام حسن صدا زد : چهارتا پسرهامو کشتی …فرمود که خودتم دنبالشون
می فرستم ..نزدیک شدن آروم آروم …یه نگاه کرد به پا …حالا بند نعلین خود قاسم بازه
…اینقد عجله داره …اینقدر عجله داشت بند نعلینشم نبست …بند کفش خود قاسم باز
بود .یه نگاه کرد به ازرق شامی …کوهی از آهن …سوار اسب

صدا
زد : ازرق شامی تویی ؟ آری…چشماشم دریده کرده …تو  چه جور پهلوانی هستی ؟چه جور مرد جنگی هستی ؟ هنوز
بند رکابت بازه …سر رو آورد پایین ..یا علی یه ضربه زد ..صدای تکبیر امام حسین بلند
شد .. الله اکبر …کَأنَّ امام حسن جمل رو طی کرده ..دیدن حریف نمیشن …ریختن دورش
…سنگ به دستان
…*

 

جسم
لطیف تو شد ای جانِ پاک

چون
جگرِ پاک حسن، چاک چاک

اجر
حسن را به تو پرداختند

اسب
به گلگون بدنت تاختند

دید
تن پاک تو آزار ها

کشته
شدی، کشته شدی بارها

قاتل
جان تو  نشد تیرها

سمّ
ستوران شد و شمشیرها

نیزه
و خنجر چه کند با دلت؟
!

گشت
غریبیِ عمو، قاتلت

کاش
نمی دید عمو پیکرت

تا ببرد
هدیه ی بر مادرت

کاش
نمیبرد تنت اینچنین

جان
دهی و پای کشی بر زمین

شاعر:غلامرضا
سازگار


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.