بایگانی برچسب: شعر روضه

هم قدّ سقا شده ای

تو که اینگونه روی خاک ز هم واشده ای وای بر من که دچار غم عظما شده ای دیشب ازطعم خوش مرگ وعسل میگفتی ظهرامروز در این معرکه معناشده ای بی زره رفتی و از هرطرفی سنگ زدند که چنین سرخ ترین لاله ی صحراشده ای هرکسی از تن صدپاره …

ادامه مطلب

اشکهایِ ما به دامانِ کریمی میرسَد نامه‌یِ حاجاتِ ما با یاکریمی میرسَد

اشکهایِ ما به دامانِ کریمی میرسَد نامه‌یِ حاجاتِ ما با یاکریمی میرسَد هرکه در این روضه می‌آید برای معرفت پایش آخر بر صراطِ مستقیمی میرسَد هرچه از منبر جدا بودم ضرر دیدم ضرر خوش به آنکه محضرِ عبدالعظیمی میرسَد پرده‌ها اُفتاد تا چیزی نفهمیم از غمت ما نمی‌میریم چون لطفِ …

ادامه مطلب

شجاعتش حسنی

به جان عبدالله منم اسـیر دلِ مهربانِ عبدالله شدم ز صبح اَلَست غلامِ یک به یکِ نوکران عبدالله به هرچه آیه قسم شُده ست ذات خُدا را نشانه عبدالله چه می شود که خُدا مُعـرّفی بـشـود از زبان عبدالله ؟ حسن دلش می خواست حُسین جلوه کند در جهان عبدالله …

ادامه مطلب

شاه تنها

لشکری سنگ زد و تیر به ترفند آمد حرمله خیر نبینی! نفسش بند آمد شمر لبخند زد و غائله از تب افتاد خاک عالم به سرم! شاه ز مرکب افتاد لشکر کفر از این صحنه به تکبیر افتاد شاه تنها، ته گودال بلا گیر افتاد تشنگی،تشنه ی تسبیح و سجودش …

ادامه مطلب

دارم میام

دستام توی دستای عمه م بود داشتم به بابام فکر میکردم زیر لبم آروم میگفتم بابا میرم و بر نمیگردم از دور میدیدم ته گودال داشتن عمو مو ذبح میکردن گفتم به عمه ، دستمو ول کن این قوم خیلی پست و نامردن عمه نگاه کن نیزه هاشونو هی نا …

ادامه مطلب

باده ها

باده ها سرمست چشم می فروش او شدند موج ها غرق تلاطم از خروش او شدند مجتبی زاده سکوت قبل رزمش محشر است رعدها سرباز لبهای خموش او شدند زهر نوشاندند براو جعده های نیزه دار نیزه ها گریان جسم سبز پوش او شدند قد و بالایش شبیه ساقی این …

ادامه مطلب

بنویسید حسن

شد مقدر که شود جام ؛حسن باده حسین بنویسید حسن خوانده شود ساده حسین قاسم ای پنجره ی باز شده رو به بقیع مجتبای حرمی و به تو دل داده حسین داغ سرخ تو مبادا جگرش را بدرد آه ای اکبر و ای اصغر و سجاد حسین نیزه ها هلهله …

ادامه مطلب

بوی گلاب می رسد

روی زمین ز بس که شده جا به جا تنت پاشیده شد به وسعت کرب و بلا تنت بوی گلاب می رسد اما تو نیستی پرپر شده عزیز دل من، کجا تنت؟ بیرون کشیدم از وسط معرکه تو را دیدم که قطعه قطعه شده زیر پا تنت هم سطح با …

ادامه مطلب

معنای حلاوت

عشق پدرت ریشه در من ز ازل دارد در دفتر شاعر ها شه بیت غزل دارد از کشته ی او باید پرسند ز بد مستی شمشیر حسن انگار شیشه به بغل دارد از بغض علی سر ریز اصحاب جمل آن سو این سو پدرت تیغی سرریز اجل دارد جولان ندهد …

ادامه مطلب

ابن الکریم

نصر من‌ الله از حرم تکبیر پا شد هنگام پیکار برادر زاده ها شد ابن الحسن ابن الحسین کربلا شد یا حضرت زهرا! حسن حاجت روا شد تحت الهنک را گرچه بررویش کشیده برق نگاهش بر زمین آتش کشیده او قاسم است ابن الکریم است و کریم است مثل علی …

ادامه مطلب