منتسبین به معصومین

۶ کرامت از حضرت رقیه سلام الله علیها

دستانی کوچک ، گره گشایی بزرگ ۱- زن فرانسوی درکنار بارگاه ملکوتی حضرت رقیه (سلام الله علیها ) جناب حجه الاسلام والمسلمین آقای حاج شیخ محمد مهدی تاج لنگرودی ( واعظ ) صاحب تالیفات کثیره، درکتاب توسلات یا راه امیدواران صفحه ۱۶۱، چاپ پنجم چنین می نویسد: یکی از دوستانم …

ادامه مطلب

شیران زینبی/چه وداعی چه قدر جانسوز است کربلا ، کرب والبکاء شده است

چه وداعی چه قدر جانسوز است کربلا ، کرب والبکاء شده است مادری پشت پرده ی خیمه دست بر دامن دعا شده است گریه های حرم سؤالی شد! راستی بانوی قبیله کجاست!؟ شیرِ مردانِ زینب کبری! کمی آهسته ؛پس عقیله کجاست!؟ سخت از پیر خیمه دل کندید بال پروازتان تقلا …

ادامه مطلب

تا عزای شه لب تشنه عزای حسن است پس حسینیه ی ما صحن و سرای حسن است

تا عزای شه لب تشنه عزای حسن است پس حسینیه ی ما صحن و سرای حسن است نهضت کرببلا تحت لوای حسن است گریه ی این دهه روزیش به پای حسن است کربلا آمده اند این دو به امضای حسن هرچه داریم به قربان پسرهای حسن نوبت نوکری ساحت عبدالله …

ادامه مطلب

حضرت رقیه(س)/با این پر شکسته کبوتر نمی شود

حضرت رقیه(س)-شهادت با  این  پر شکسته کبوتر نمی شود بی یاد مرگ هرشب او سر نمی شود کم سو شده ست چشم ورم کرده اش ولی با روضه ی کنیز … برابر نمی شود دستی کشید زیر گلو گفت با خودش این جای زخم تیزی خنجر نمی شود “گفتند دختر …

ادامه مطلب

حضرت رقیه(س)- همه شادند دخترت گریان همه خوابند دخترت بیدار

حضرت رقیه(س)-شهادت همه شادند دخترت گریان همه خوابند دخترت بیدار خیلی امروز مردم این شهر دادنم با نگاهشان آزار   دخترت را ببر به همراهت خسته از دست روزگار شده یا که تشخیص تو شده مشکل یا دو چشم رقیه تار شده   گر به دور سرت نمی گردم پر …

ادامه مطلب

أغثنی یا ابافاضل

رسیده موج موهایت به دست خسته ی ساحل به دنبال تو می گشتم تمام این چهل منزل به تو حق می دهم با سر به سوی دخترت آیی که یک عاشق شبیه تو ندیدم شاه دریادل به اشکِ چشم و مژگانم زنم من آب و جارویت کمی خاک است و …

ادامه مطلب

با صد جلالت و شرف و عزت و وقار آمد به دشت ماریه ناموس کردگار

ورود کاروان به کربلا با صد جلالت و شرف و عزت و وقار آمد به دشت ماریه ناموس کردگار فرش زمین به عرش مباهات میکند گر روی خاک پای گذارد “ملک سوار” چه ناقه ای چه ناقه نشینی چه محملی مریم رکاب گیر و خدیجه است پرده دار حتی حسین …

ادامه مطلب

مهدی مقیمی

ورود کاروان به کربلا در کربلا هماره دلم شور می زند اینجا نمان دوباره دلم شور می زند اینجا نمان عزیز دلم ، که به خاطرِ خلخال و گوشواره دلم شور می زند لشگر به روی لشگر دشمن اضافه شد با این همه سواره دلم شور می زند خیمه زدیم …

ادامه مطلب

رنگ کبود

چون نهادی که بی گزاره شده گوش تو بی دلیل پاره شده آخرین راه که شده ست فرار اول راه٬ راهِ چاره شده بی علی آنقَدَر سَبُک شده که لفظ گهواره گاهواره شده صورت از رنگ نه٬ که رنگ کبود خود از این صورت استعاره شده موی تو با حساب …

ادامه مطلب

گوشواره ام چه شده

سرت به دامن این شاهزاده افتاده به دست پیر خرابات باده افتاده کنون که نوبت من شد پدر، دو دستانم کنار راس تو بی استفاده افتاده بیا سوال مکن گوشواره ام چه شده خیال کن که شبی بین جاده افتاده بگو ترک ترک زخم صورتت از چیست؟ مگو به من …

ادامه مطلب