شعر روضه

سیلی معنادار

آخر در و دیوار کار خودش را کردسیلی معنادار کار خودش را کرد آسان فرو رفت و دشوار خارج شدکج بودن مسمار کار خودش را کرد هرچه حسن می‌گفت ای بی‌حیا پا رااز چادرش بردار، کار خودش را کرد در چشم دشمن هم ، زینب همان زهراستاز کوچه تا بازار …

ادامه مطلب

بهتر بود

شروعِ حرفِ دلم این نبود بهتر بودخبر زمرگِ پیمبر نبود بهتر بود زمان ظلم وستم های ناجوان مردانکنارِ دختر خود گرکه بود بهتربود هدیّه داد فدک را به فاطمه احمدبرای فاطمه آن هم نبود بهتر بود میان آتشِ نمرود غنچه ای میسوختیقین که آتشِ او هرچه بود بهتر بود زبانه …

ادامه مطلب

ای فضه بیا

بالفرض که چشمان بشر بسته بمانداین قصه بنا نیست که سر بسته بماند باید همه خلق بدانند که تا حشرداغیست که بر روی جگر بسته بماند در کوچه اگر راه ببندند به مادرخوب است که چشمان پسر بسته بماند باز است در خانه مولای من امابر روی ابوبکر و عمر …

ادامه مطلب

شهید راه علی

عزای محسن شش ماهه گرچه باب نباشدبرای اهل یقین داغ او عذاب نباشد شهید راه علی شد درون خانه از این روکه دست های خدا بسته ی طناب نباشد اگر که پای غمش جان دهند هر دو جهان همبه قدر قطره ی اشکی ز بوتراب نباشد هزار شکر که مسمار …

ادامه مطلب

طفلکم

پسر سومم ای آرزوی ناب بخوابماه نورانی من در شب مهتاب بخواب ذکر رویاییِ رویای شبم “لالایی”ستطفلکم ! در دلِ آرامش این خواب بخواب آیه‌ی کوچک قرآن منی مادر جان !!ای که در سوره‌ی کوثر شدی اِعراب بخواب بین آغوش پر از درد من آرام بگیرمثلا در بغلم می‌دَهَمت تاب …

ادامه مطلب

بانگ غم

در سماوات بانگ غم دادندبی کسی را دوباره سم دادند چه غریبی که دور از وطن استپاره قلب جمع پنج تن است زهر را خورده است‌ پا شده استچقدر شکل مجتبی شده است مثل زهرای خورده بر مسماردست خود را گرفته بر دیوار وسط راه میخورد به زمینگاه و بیگاه …

ادامه مطلب

زهر کینه

  ز زهر کینه شرر تا به پیکرت افتاد، ترک به قامت همچون صنوبرت افتاد، زغم مدار سماوات حق زهم پاشید،به محض اینکه عبای تو بر سرت افتاد، زلرزش تن تو آسمان به خود لرزید، همین که خون زلبان منورت افتاد، زمین و اهل زمین در شرار تب پژمرد،عطش ز …

ادامه مطلب

نسیم صبح

مثل نسیم صبح به عرفان‌ رسیده ایموقتی بدست بوس کریمان رسیده ایم یک دسته ساختیم و به صحن مطهرشبا نغمه امام رضا جان! رسیده ایم دستان ما به پنجره فولاد بوسه زدآقا ببین که دست به دامان رسیده ایم در آرزوی پادوی این خانه بودنیمجارو بدست محضر سلطان رسیده ایم! …

ادامه مطلب

عبایِ مطهرش

زِ درد بال و پری زد ولی پرش اُفتادمیان کوچه عبایِ مطهرش اُفتاد دوباره کوچه‌ی باریک و سنگهایِ زمین مواظب است نیاُفتد که آخرش اُفتاد نهاده است به دیوار شانه هایش را اگر چه تکیه زده باز پیکرش اُفتاد بلند شد به سرِ زانویَش ، زمین نخورَد چه کرده زَهر …

ادامه مطلب

دَرگهِ سلطان

ما آبرو زِ دَرگهِ سلطان گرفته ایمسرمایه ی محبّت و ایمان گرفته ایم ما سائلانِ کوی امامِ کرامتیمروزی زِ دستِ شاهِ خراسان گرفته ایم دل را گرِه به پنجره فولاد او زدیمحاجات خود به دیده ی گریان گرفته ایم دل مُرده ها کنارِ حرم زنده دل شوندبا بوسه از ضریحِ …

ادامه مطلب