غلامِ حسين

بغض بی انتها

  غربت کوچه ها چه سنگین است گریه ی بی صدا چه سنگین است مادری بی دلیل ناله نزد ضربه ی بی هوا چه سنگین است زن همسایه سر تکان میداد دست آن بی حیا چه سنگین است سایه ات بر سر اهالی شهر مادر این روزها چه سنگین است …

ادامه مطلب

نزن

جمعیت آنطرف و این طرف در مادر میشود در همه جا جوشن حیدر مادر هیزم جمع شده،حمله لشکر،مادر پاگرفته همه جا ناله ی مادر مادر شعله بالا نرود! نا که ندارد اصلا حوریه طاقت گرما که ندارد اصلا درِ این خانه در عرش معلی ست نزن خشت خشتش همه دلخوشی …

ادامه مطلب

کوتاه بیا

شعله در شعله دل کوچه پر از غم می شد کوچه در آتش و خون داشت جهنم می شد باید آتش بزنم باغ و بهار و گل راروضه مکشوف تر از آن چه شنیدم می شد بین دیوار و در انگار زنی جان می داد جان به لب از غم …

ادامه مطلب

می خواست

بر جان خانه کینه ای شعله ور افتاد آنقدر زد آنقدر زد آخر در افتاد ای کاش می چرخید از لولا در، اما در وا نشد افتاد، روی مادر افتاد می خواست تا در پیش نامحرم نیفتد می خواست… اما هرچه کرد او آخر افتاد با یاعلی پا شد ولی …

ادامه مطلب

شرار آتش

علی بهانه شد و ضربه خورد بازویتدری شکست در آن دم، فتاد بر رویت شرار آتش ظلم زمان زبانه کشیدرسید آتش نمرودیان به گیسویت جراحتی است به روی پرت از آن ایامنشانه ای ز ملاقات میخ و پهلویت “هوا ز جور مخاف چو قیرگون گردید”نشست سایه ی دستی سیاه بر …

ادامه مطلب

آتش بر دَر

با درد و غصه سوره ی کوثر شروع شدبا گریه اش مصائب حیدر شروع شد بعد از نبی غدیر فراموش خلق شد اینگونه شد که آتش بر دَر شروع شد اول شهید چون گلی از خانه پَر کشیدوقتی که ضربه ی در و مادر شروع شد با این حساب پهلوی …

ادامه مطلب

جان نمانده

نه اینکه بهر دفاع تو جان نمانده مرابرای دادن جان هم توان نمانده مرا نفس کشیدن من نیست غیر جان کندنببخش جان جهانم که جان نمانده مرا فقط نه درد سر من شده است درد سرمز درد پهلو و بازو امان نمانده مرا رها نکردم علی جان تو را در …

ادامه مطلب

سیلی معنادار

آخر در و دیوار کار خودش را کردسیلی معنادار کار خودش را کرد آسان فرو رفت و دشوار خارج شدکج بودن مسمار کار خودش را کرد هرچه حسن می‌گفت ای بی‌حیا پا رااز چادرش بردار، کار خودش را کرد در چشم دشمن هم ، زینب همان زهراستاز کوچه تا بازار …

ادامه مطلب

بهتر بود

شروعِ حرفِ دلم این نبود بهتر بودخبر زمرگِ پیمبر نبود بهتر بود زمان ظلم وستم های ناجوان مردانکنارِ دختر خود گرکه بود بهتربود هدیّه داد فدک را به فاطمه احمدبرای فاطمه آن هم نبود بهتر بود میان آتشِ نمرود غنچه ای میسوختیقین که آتشِ او هرچه بود بهتر بود زبانه …

ادامه مطلب

ای فضه بیا

بالفرض که چشمان بشر بسته بمانداین قصه بنا نیست که سر بسته بماند باید همه خلق بدانند که تا حشرداغیست که بر روی جگر بسته بماند در کوچه اگر راه ببندند به مادرخوب است که چشمان پسر بسته بماند باز است در خانه مولای من امابر روی ابوبکر و عمر …

ادامه مطلب