غلامِ حسين

اشکهایم غصه هایم

کاش بابایی سر بی جان تو جان می گرفت اشکهایم غصه هایم با تو پایان می گرفت تشنه ام،لبهایم از خشکی ترک برداشته خوب می شد نه،اگر یک لحظه باران می گرفت وضع موهایم سر و سامان ندارد،کاش تو شانه می کردی و مویم باز سامان می گرفت دست و …

ادامه مطلب

معجر زینب

دستی که سمتِ طشت طلا چوب می زند چوبِ حراج بر غمِ ایوب می زند پایِ سربریده ی خورشید مُلک ری پیوسته حرفِ گندم مرغوب می زند رویش سیاه! کاسه صبرم لبالب است در کاخ شام،معجر زینب معذب است بیهوده خسته می کند این چوب را یزید این سر همیشه …

ادامه مطلب

روایتی از شام

نشسته ام بنویسم روایتی از شام کمی اشاره کنم بر نگاه مردم عام نشسته ام بنویسم به دل محک زده اند چگونه عمه ی سادات را کتک زده اند خدا کند نکند یاری ام قلم امشب بمیرم و ننویسم من از غم زینب(سلام الله) چگونه من بنویسم به نی سر …

ادامه مطلب

بغض گلویم

بغض گلویم مسیر آه گرفته از غم خورشید قلب ماه گرفته این همه رقاصه از برای چه اینجاست؟ بس که شده ازدحام راه گرفته شهر پر از هلهله ست و زینب کبری یک نفره بانگ وا اخاه گرفته با اسرای یهود، آل نبی را فکر کنم شام اشتباه گرفته درد …

ادامه مطلب

عزیزان خداییم

شامیان خون به دل خون شده ی ما نکنید خنده بر گریه ی ذریه ی زهرا نکنید ما عزادار عزیزان خداییم ولی پیش چشم اسرا هلهله برپا نکنید پای سرهای بریده همگی رقصیدید لااقل سنگ،نثارِ سر بابا نکنید گاهی از نیزه زمین خورد سرِ دلبر ما نقش مرکب دگر آن …

ادامه مطلب

شبیه فاطمه

دارد دوباره جان به پاهایم می‌آید عمه ببین، گفتم که بابایم می‌آید گفتند که پیش خدا بودی عزیزم جانم به لب آمد، کجا بودی عزیزم؟ خیلی برای دوری تو غصه خوردم من آبروی شام را با گریه بردم رفتی و از این پیکر ما، جان ما رفت وقتی تو رفتی، …

ادامه مطلب

کو علمدار

  دم دروازه ساعات خدا رحم کند به دلِ عمه سادات خدا رحم کند محملم پرده ندارد مددی یا ستّار حاجتم وقت مناجات خدا رحم کند چشم من تار شده ، یا تو به هم ریخته ای گریه دار است ملاقات خدا رحم کند کو علمدار حرم ؟ آبرویم در …

ادامه مطلب

قول

یک ماه گریه کردید در پای ماتم من پس نوش جانتان باد! شیرینی غم من روضه به روضه رفتید سینه زدید هرشب زخم است سینه هاتان این است مرهم من! جای دگر سراب است در روضه ها بمانید! چون عاقبت بخیرید در زیر پرچم من حیف است بین گریه توبه …

ادامه مطلب

بی تو

به روی نیزه دلواپس؛ میایی پا به پایِ من فدایِ چشم های تو! نکن گریه برایِ من برای اولین بار است بی تو میروم جایی اگر منزل به منزل میشود غم آشنایِ من نشسته بر دلم داغت، شده از آهِ پی در پی؛ شبیه خیمه های سوخته، حال و هوایِ …

ادامه مطلب

شهر شام

خدا بخیر کند باز ازدحام شده زمان روضه جانسوز شهر شام شده تمام شهر برای نظاره جمع شدند عذاب حضرت زینب نگاه عام شده یهودیان به تلافی خیبر آمده اند زمان سنگ زدن وقت انتقام شده تمام صورت آقا بروی نی خون است سرش شکسته ز بس هتک احترام شده …

ادامه مطلب