من مسلمان شده ی دستِ علی از ازلم باده نوشِ یدِ ساقی ز شرابِ عسلم در جهان نامِ من از جمله جدا گشت که چون علوی مذهبم و شهره ی ضربُ المَثلم دل و جان سوخته ی مکتبِ مظلومیتم شیعه ی شیرِ خدا فاتحِ جنگِ جملم به خودِ کعبه و …

شبهای جمعه بوی مناجات می رسد از یک حرم به عرش کرامات می رسد شبهای جمعه رایحه بوی سیب عشق از سمت و سوی قبله حاجات می رسد از برکت حسین حسین است و خیر اشک بر ما اگر که اینهمه خیرات می رسد شبهای جمعه قلب من از سینه …

باز تنهاییم با هم … غصه ی هجران و من باز می لرزیم با هم … زانوی لرزان و من من شبیه آسمانِ در بهارم ، ابری ام یک رقابت هست بین بارش باران و من روضه ات جاری ست بین خانه ام هر صبح زود با لهوفت گریه کن …

کمی دلتنگم و دارم کمی با تو سخن بابا ببخشم نیست در پایم توان پاشدن بابا نه مانده نا برای من نه نائی در نوای تو کتک ها خورده ام بی حد نمانده جان به تن بابا گلایه دارم از زجر و گلایه دارم از خولی -را زد پیش تو …

در عاشقی، تحمّلِ هجران به من رسید سرگشتگی به کوه و بیابان به من رسید کشتیِ دل، به نیل و فراتم به گِل نشست از دوری ات، دو دیده ی گریان به من رسید هر روز شعله های فراقِ تو گُر گرفت قلبِ کباب و سینه ی سوزان به من …

چه اضطراب و چه باکى ز آفتاب قیامت که زیر سایه این خیمه کرده ایم اقامت شفیع گریه کنانش ائمه اند یکایک به این دلیل که جمع است در حسین امامت کسى که آه ندارد چه سود آه خجالت کسى که اشک ندارد چه سود اشک ندامت چه نعمتی است …

ای سوره ی طاهایِ دل آرای سه ساله سردار حرم ماه عموهای سه ساله ای سرو علی حاصل آرامی هر رود عطر دَم طاووس حرم مهدی موعود کرار دو عالم صدو ده سوره ی اسرا ای محرم “لا حول ولا ” عالی واعلی ای روح دعاهای مدام دل مولا آوای …

دم را غنیمت می شمارم تا دمت هست هرجا که باشم بر لب اسمِ اعظمت هست از هر کسی که خواست باشم همنشینش پرسیده ام اول که آیا آدمت هست؟ از آدم و عالم اگر شد دست کوتاه در دل ندارم هیچ غم چون پرچمت هست مبهوت و مات از …

باز می‌سوزیم از غم؛ آتشِ هجران و من روضه‌ات گرم است، با این هر شبه مهمان و من من شبیه آسمانِ بغض کرده؛ ابری‌ام یک رقابت هست، بین بارشِ باران و من چونکه می‌خواهند، اشکم را برایت کم کنند جنگِ سختی هست، بین لشکرِ شیطان و من روضه‌ات دریاست، هر …

ای عاقبتِ کار به دست تو نگاهی این عمر گذشت و نشدم آنکه تو خواهی تا منتظر شدنم راه زیاد است کو طاعت بی چون ز تو ای نور الهی می‌خواستم ای آقا سپر جان تو باشم ای وای که خود تیر جفایم به تو گاهی هربار که تو گفته‌ای …