“فَأُولَئِکَ
یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ”
اللّهُمَّ
وارْزُقْنِی رُؤْیَهَ قائِمِ آلِ مُحَمَّدٍ …اللّهُمَّ ارْزُقْنا حَلاوَهَ زیارت
الحُجَهِ بنِ الحَسَن روحی و ارواح الْعالَمینَ له الفدا
ای پرستویِ حرم صبر کنُ اُوج
مگیر
مثلِ
من مرغکِ بی بالُ پری در راه است …
ای ملائک
که بر احوال بدم می نگرید
این
دلِ سنگِ مرا هم اثری در راه است …
________
خدا
رحمت کنه میرزا اسماعیل دولابی ، گفت یکی از نجفی ها خواب دید موقفِ حساب شده همین
جا ، گفت به حساب کتابش رسیدگی کردن ، جهنمی شد .
امر کردند ببریدش تسلیمِ آتشِ جهنمش کنید ، این ملائکه هم قرآن میگه : «خُذُوهُ
فَغُلُّوهُ ثُمَّ الْجَحِیم صَلُّوهُ» میگیرن آدم گنه کارو غل و زنجیر میکنن بعد با
حالت خِفَت میکشونن …
گفت
این عادت کرده بود نجف ، کربلا هرجا سیاهیِ اباعبدالله (ع) ، پرچم امام حسین علیه السلام
میدید یه سلام به امام حسین می کرد ( خوبه بعضی ها ازاین اخلاقا دارن ، هرجا پرچم ابی
عبدالله رو میبینن احترام میزارن ، میبوسن .. انقده تکرار می کنن تا ملکۀ ذهن بشه(.
گفت
اینم براش ملکه شده بود . یه وقت دید بیرقِ ابی عبدالله رو دارن تو محشر جابجا می کنن
، اینم عادت کرده بود تو همون حالتِ گرفتاری سه مرتبه صدا زد :
السَّلامُ
عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ
…..
گفت
آقا تشریف آوردن .. یه نگاهی کردند فرمودند چیه ؟ چی شده ؟ … ملائکه گفتن که این
نامۀ عملش سیاهِ به ما امر شده اینو ببریمش به سمتِ جهنم
…
امام
فرمودند بدین نامۀ عمل رو من ببینم ، ملائکه گفتند آقا کلشو نخون .. حضرت یه نگاه کوتاهی
انداختند. میگه منم که تو غل و زنجیر بودم ، حضرت یه نگاهی به من کرد ، گفت :
_ چیه
اینا اینجا ثبت شده …..
رفقا
به خدا عذابِ ما همینه ، خیلی عذابه ها
… خدا کنه همینم پیش نیاد .. که بگن چیه اینا ثبت شده … تو ادعایِ محبت ما رو می کردی … تو برا ما مشکی می
پوشیدی … تو برا ما ناله میزدی ….
میرزا
اسماعیل می گفت ، یه وقت این دو تا ملک به هم گفتن بویِ بهشت نمیاد ؟!! مسیر عوض نشده
؟!! گفت چرا بویِ بهشت میاد … اون یکی بهش گفت نگاه کن ببین آقا چیزی زیرِ اون نامه
مرقوم نفرموده ؟ .. گفت اینا باز کردند دیدن با خط سبز خیلی زیبا پایینِ نامه نوشته
: «یا مُبَدّلَ السَیّئات بالحَسَنات» …. ای خدایی که گناها رو به حسنه تبدیل می
کنی ، این محّبِ ما بود …
به امام
زمان بگیم : «یَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا» همونجوری که بچه هایِ یعقوب اومدن به
باباشون گفتند پدر جان برا ما استغفار کن … رومون سیاهِ … یه مشت آلوده … یه
مشت گنه کار … پناه آوردیم امشب به حجت ابن الحسن روحی له الفدا … یَا أَیُّهَا الْعَزِیزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَهٍ مُزْجَاهٍ فَأَوْفِ لَنَا
الْکَیْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَیْنَا … هم خودمون
بیچاره شدیم … هم زن و بچه مون بیچاره شدن … حتماً امام زمان دعامون می کنه …