باید امشب بلند گریه کنیممثلِ زینب بلند گریه کنیمکه مرتب بلند گریه کنیمسوخت از تب... بلند گریه کنیم
گریه کن گریه گرچه تسکین استغمِ غربت عجیب سنگین است
بر غریبی کریم ، گریه کنیدپایِ دردی عظیم گریه کنیدیادِ حالی وخیم گریه کنیدبشنوید از قدیم گریه کنید
چشمها را پُر آبتر بکنیدحالِ ما را خرابتر بکنید
زهر نوشید فاطمه نالیدسبز پوشید فاطمه نالیدهرچه کوشید فاطمه نالیدخون که جوشید فاطمه نالید
روی دامان مادرش اُفتادروی دست برادرش اُفتاد
بی وفایی نوایِ او را بُردچنگی آمد عبایِ او را بُردنیزهای رانِ پای او را بُردهق هقِ بی صدایِ او را بُرد
دست بر قلبِ مضطرش نزنیدپیشِ ما حرف همسرش نزنید
ظرف یکسو آب هم یکسوطشت و قلبی کباب هم یکسوزینب و اضطراب هم یکسوجعده یکسو رباب هم یکسو
پیشِ قاسم مقابل پسرشمیچکد از محاسنش جگرش
بعد مادر مغیره را میدیدهِی مُکرر مغیره را میدیدرویِ منبر مغیره را میدیدپیش آن در مغیره را میدید
او که این روزها کنارش بودزدنِ خانم افتخارش بود
یادش اُفتاد رویِ پا برخواستاز دهانش که ناسزا برخواستدستِ نامرد بی هوا برخواستآنچنان خورد که صدا برخواست
روضهام گیرِ سنگِ دیوار استهمه تقصیرِ سنگ دیوار است
پسر ارشدش زمین اُفتادبا تمامِ قَدَش زمین اُفتادبعدِ ضربِ بدش زمین اُفتادچقدر بد زدش زمین اُفتاد
خواست تا پا شود دوباره ، نشدبعد از آن حرف گوشواره نشد
تاب دیگر قلم ندارد حیفوای آقا حرم ندارد حیفنه حرم سنگ هم ندارد حیفخادمی محترم ندارد حریف
همگی زیرِ دِینِ آقاییمروضه خوانِ حسین آقاییم
از خودش کاست از حسینش گفتاو خودش خواست از حسینش گفتتا که برخواست از حسینش گفتیاد لبهاست از حسین گفت
گفت رویِ لبت ترک بخوردبعد تو خواهرم کتک بخورد
حسن لطفی
غمِ غربت اولین بار در حدیث اشک ایجاد شد.