عزیزانی که تمایل دارند در اجر اخروی روضه خوانی برای اهل بیت علیهم السلام شریک باشند و ما را جهت تامین هزینه های جاری سایت، تایپ مجالس روضه و... یاری فرمایند می توانند از طریق آیکونهای ذیل اقدام نمایند.

قسمت_ پایانی روضه و توسل جانسوز ویژۀ ایامِ محرم _ شب تاسوعا محرم ۹۶_حاج میثم مطیعی

بعضی
ازمقتل ها نوشتن
:


فَسَمعَ الاطفال یَتَصارَخون العطش “ یعنی بچه ها ، تشنه
ها فریاد می زدن ، داد می زدن


فَرَکِب فَرَسَه ” سوار براسب شد ،


و اَخَذَ رُمحَهُ والقِربَه

*مجلسی
نوشته
*

 مشک روبرداشت ، نیزه روبرداشت


وقَصَدَ نحوُ الفرات “ رفت سمت آب ، لشکر روشکافت تعداد
زیادی رو به درک واصل کرد

حتی
دخل الماء “
تا به آب رسید داخل آب شد…چه آبی بود این آب؟! چه هابه روز حرم
آورد این آب ….این بندمشک راکه گرفت به روی دوش ، آب رو پر کرد…راوی میگه
:

 “فََلمّا
اَرادَ اَن یَشرَبَ غُرفه  من الماء “

دست برد زیرآب ، آب رابالا آورد … ” ذَکَر عَطَشَ الحسین

ای حسین

یادتشنگی
اما حسین وبچهاش افتاد


فَرَمَی الماء “ آب رو روی آب ریخت

 رود می گفت ؛ که  یک جرعه مرا می نوشد۲

عشق
می گفت : که نشناخته ای سقا را

با سرانگشت
خودش روی تن آب نوشت
۲

دیدی
آیا لب خشک پسر مولا را

 * آب نخورد.. *

آب پاکی
روی دست آب ریخت

 ای به قربان صفای دست او

* شب
تاسوعاست مقتلم رومی خونم برا امام زمان میخونم

… *

راوی
میگه
:

 ” وَ مَلَأ  القِربَه ” مشک روپرکرد


وحملها علی کِتفِه الاَیمن “ روی دوش راست انداخت


وَ تَوَجَّه نُحوَالخَیمه “ حرکت کرد چقدر امیدوار ، بچه
ها منتظر…عموش رفته آب بیاره… اما یه اتفاقی افتاد ، جلو راهشو گرفتن راهشو بستن

* دیشب
من یه حرفی زدم روضه علی اکبر …گفتم ؛ دور علی اکبر رو گرفتن…گفتم:“وَاحتَواهُ
القَوم…”
گفتم: دور امام حسینم لحظه های آخر جمع شدن …اینجا راوی میگه
:

 ” وَ اَحاطوا
به مِن کلِّ جانِب “
دورش حلقه شدن ،


فَحارَبهم “ آقا شروع کرد جنگیدن ، جنگ نمایانی کرد تا
اون نامرد اومد ضربه ای زد به دست راستش


فَقَطَعها

 *افتاد دست راست ، خدایا
؛ ز پیکرم
۲

بر دامن
حسین رساند دست دیگرم

خدایا
میخوام ، میخوام این مشک روبرسونم خیمه

 آقا ،،، شب تاسوعاست من امشب
روضه می خونم… قرار شد برا امام زمان بخونم
*

مشک
را روی کتف چپ انداخت

)دستم
چپم به جاست اگرنیست دست راست

اما
هزار حیف که یک دست بی صداست )
۲

 یه وقت ضربه ای آمد ملعون دست
چپ روهم قطع کرد

دست
چپ وراستش انداختن

 از چپ واز راست بر او تاختن ۲

اما
هنوز عباس امیدش نا امیدنشده بود ،

 درمشکِ تشنه جرعه ی آبی هنوزهست

* هنوز
مشک آب داره
*

اما
به خیمه ها برسد باکدام دست ؟
!

 ولی
قول داده آب روباید به علی اصغر برسونه… راوی میگه
:

 ” فَحَمَل
القِربَه بِاَسنانِه
” به ناچار مشک رو به دندان گرفت

اما
” فجاءو سهمٌ فَاصابَ القِربَه “ تیر آمد به مشک اصابت کرد

اینا
فهمیدن باید چیکارکنن عباس از پا در بیاد
….


و اُریقَ مائهاُ “ جلوی چشمهاش آب روی زمین ریخت

* بعضی
ازمقاتل نوشتن ؛ میدونی چی شد اینجا ؟! دست راست رو زدن خیالی نبود …دست چپ روزدن
خیالی نبود…مشک رو به دندان گرفت به راهش ادامه داد اماوقتی تیر به مشک خورد…راوی
میگه ؛ “فَوَقَفَ العباس متحیرا…” عباس متحیر یه لحظه ایستاد…نمی دونست
بایدچیکار کنه ؟! نمی دونست چه کنه ؟! آقا حیران شد… سرگردان شد
… *

آب آبِ
تشنگان زد آتشم خجلت از سقایی خود می کشم

*رفیقم
مریضه یا ابوالفضل
*

کاش
از اول نام من سقا نبود یا دراین دشت بلا دریا نبود

* اینا
دیدن حالش دگرگون شد فرصت ندادن
*

به برادرش
اباعبدالله اقتدا کرد

 “ثم جاءه
سهمُ الآخَر فاصابَ صدرَه “
یه تیرآمد به قلبش نشست مثله برادرش

* یا
امام زمان ….ای قطب عالم امکان


فَانقَلَبَ عن فَرَسِه “ از روی اسب به زمین افتاد

  به سینه داشت تیری و..۳

ز اسبش
تا زمین افتاد

دوباره
تیربا شدت به قلب اوفرو می رفت
۲

 ای خدا بدونِ دست کسی که تنش
پر ازتیر است خداکند ز بلندی فقط زمین نخورد
….

برادر
رو صدا کرد… عزیز دلم… برادرم بیا… امام حسین آمد  امام حسین آمد

اربا
اربا دیدن اکبر امانم را برید

 قطعه قطعه دیدن عباس جانم را
گرفت

* امام
زمان منوببخش
*

وقتی
امام حسین اومد بالای سرش دید دست هاقطع شده …مشک پاره شده ، تیربه سینش خورده

بعضیامیگن
تیربه چشمش زدن …عمود آهن به سرش زدن … (منو ببخش یا امام زمان اگه تومقتل نمیدیدم
نمیگفتم ) دوتاپا کنار علقمه افتاده بود تاحسین برسه پاهاشوقطع کردن
…*

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.