آسمان دست به پیشانی حیرت دارد …
*خیلی گریه میکرد ، خیلی اشک میریخت…*
پسر ارشد دریاست که از چشمِ ترش
آسمان دست به پیشانی حیرت دارد …
*حسن جان … حسن جان …*
دشنه بر پهلوی رنجیدۀ او نیست غریب
از تباریست که عادت به جراحت دارد …
*حسن جان … حسن جان …*
فتنه را ضربۀ شمشیر حسن، پی کرده ست
از جمل با حسن این قوم عداوت دارد …
*حسن جان … حسن جان …*
زهر یا تیغ شبیه اند پدر با فرزند
اصلا این طایفه میراث شهادت دارد …
*حسن جان … حسن جان …*
تیر و سنگستُ تنش از همه سو آماج است
قاسم اینجا ز پدر مُهر نیابت دارد …
معنی صلح حسن جز رجز قاسم نیست!
“ان تُنکِرونی فانا فَرعُ الحسن … سبطُ النَّبیِّ المصطفی وَالموتَمَن…”
معنی صلح حسن جز رجزقاسم نیست!
صبر با زخم جگر حکم شجاعت دارد
*آقا امشب با یه امیدی اومدم درخونت، به من گفتن بری دست خالی برنمی گردوننت … به من گفتن :*
کِی دهد فرصت گفتار به محتاج ،کریم
گوشه این طایفه آواز گدا نشنیدست …
امشب از خُلقِ کریمش بطلب رزق ای دل
هر چه من پُر گُنَه ام، یار کرامت دارد …
*حسن جان … حسن جان …*