عزیزانی که تمایل دارند در اجر اخروی روضه خوانی برای اهل بیت علیهم السلام شریک باشند و ما را جهت تامین هزینه های جاری سایت، تایپ مجالس روضه و... یاری فرمایند می توانند از طریق آیکونهای ذیل اقدام نمایند.

روضه امام حسن مجتبی علیه السلام به نفس حاج اسلام میرزایی

یا ذالکرم! به غربت عشاق رحم کن

*این شب و روزا خیلی ماهارو مسخره مون میکنن، میگن: چتونه؟ سیاه پوشی یه روز ،دو روز،ده شب، زخم زبون میزنن…خوشبحال اونی که دو ماه مشکی می پوشه، غذا میارن براش مراعات میکنه، کم غذا میخوره، میگه: این روزا بچه های آقام کم غذا خوردن، آب میارن براش نگاه میکنه میگه سلام بر لب تشنه… حسین جان! آبت ندادن ،تشنه کشتن تو رو میانِ دو نهرِ آب…
بعضی ها ،حواسشون به دل امام زمانشون هست، خیلی ها هم الان رفتن شمال تفریح… کاری به دل حجه ابن الحسن ندارن….*

یا ذالکرم! به غربت عشاق رحم کن
کی میرسی به داد دل بی قرار ما
صاحب عزا به مجلس ما هم سری بزن
رحمی نما بر این جگر داغدار ما
ای کاش گریه وا کند این دیده بنگرم
در مجلس عزا تو نشستی کنار ما

*حواست به آقات باشه، به والله امام زمان میاد، امام صادق به شاگردشون فرمودن دیروز جلسه ی درس نبودی؟ گفت: آقاجان! دیروز اول محرم بود ما رسم داریم، برا جد غریبِ شما روضه می گیریم.
اقا تحسین کرد فرمود: دَمِ در من رو ندیدی؟ عرضه داشت آقاجان! تو تاریکی متوجه نشدم، اما چرا داخل تشریف نیاوردید؟فرمود: خواستم بیام داخل اما دیدم‌ مادرم زهرا نشسته ،جدم رسول الله ،امیرالمؤمنین…گفتم من دَمِ در بایستم به گریه کنای جدم احترام کنم…*

بیمارِ روبه قبله شدیم از فراق تو
دیگر زاشک و گریه گذشتَ ست کار ما
یا صاحب البُکاء سبویی عطا به ما
خشکانده است گناه، دو ابر بهار ما

*اینقدر چشمام بی حیا شدن دیگه اشک برا روضه ندارم، آقا کجا دارم میرم؟ یه روز تا اسم ابی عبدالله را جلوم میگفتن زار میزدم…*

دامن چشم من از گریه به دریا افتاد
چشم زخمی شده از کارِ تماشا افتاد

*شب غریبه مدینه است، بی بی زهرا به اون شیخ در عالم رؤیا فرمود: شیخ! چرا روضه ی حسنِ من رو نمیخونی؟ مگه حسن پسر من نیست؟ حسنم غریبه، گریه کن نداره…یه روضه ی حسن برام بخون، چشمی که برا حسنم گریه کنه روز قیامت گریان نمیشه…*

پاره های جگرم می چکد از کنج لبم
عاقبت قرعه به نام من تنها افتاد
بازهم خاطره هایم همگی زنده شدن
راه من باز بر آن کوچه ی غم ها افتاد
یاد آن کوچه که با مادر خود می رفتم
به سرم سایه ی غربت بابا افتاد
کوچه بن بست شد و در دلِ آن وانفسا
چشم نامرد به ناموسِ علی تا افتاد

*جگرم وقتی پاره شد که دست مادر تو دستم بود، یه نامردی جلو راهمون رو گرفت….*

آنچنان زد که ره خانه ی خود گم کردیم
آنچنان زد که به رخساره ی گل جا افتاد

*امام صادق فرمود: اگه برگ گلی رو صورت مادرم می نشست ردش میموند….*

مادرم میخورد به دیوار و گهی روی زمین
چشم زخمی شده اش از کار تماشا افتاد

*دیدم دست رو زمین میکشه، گفتم: مادر! بلند شو اینجا بمونیم این نامرد میکُشه مارو….فرمود: حسنم !دیگه چشمام جایی را نمیبینه…یازهرا….*

من از آن دست و کشیدن به زمین فهمیدم
گوشواری که شکست، دست در آنجا افتاد

*امام مجتبی میفرماید: نشست رو زمین مادرم ،زمین گیرشد، نتونست بلند شه…فرمود: چشام دیگه نمیبینه مادر…
مادر! مگه این بی حیا چطور زد؟بی هوا زد، بد زد…دستش خیلی سنگین بود .
یاد اون روضه ای افتادم که امام سجاد می فرماید: من و عمه ام را به یه طناب بسته بودن، بچه ها بین طناب بودن.ما را از درهای مختلف وارد میکردند…دَمِ در یه عده با چوب ایستاده بودن مارو میزدن… یه مرتبه دیم عمه ام رو زمین نشست، گفتم: عمه! پاشو مگه نمیبینی دارن بچه ها را میکُشن….فرمود: عزیزِ برادر! چنان چوب به سرم زدن دیگه چشمام جایی را نمیبینه …حسین…خود امام حسنم میگه: “لا یوم کیومک یا ابا عبدالله”
امام حسین گریه می کرد، سر امام حسن تو بغلش بود، گفت: داداش! غارت زده به اونی نمیگن که مالش رو ببرن، غارت زده منم که داداشی مثل تو را دارم از دست می دم….امام حسن فرمود: داداش! گریه نکن، با گریه ی تو اهل آسمان گریه میکنن… داداش! من دارم جون میدم سرم تویِ دامن توئه…زن و بچه ام در امنیتن، زینب کنارِ من نشسته.عباس کنارمه…
آری یه زمانی اومد، ابی عبدالله صورت رو خاکِ کربلا گذاشت، تو این حال میگن: سینه ی محتضر را سبک کنید…اما یه وقت ببینه سینه سنگین شد ” والشِّمْرُ جَالِسٌ عَلَی صَدْرِه…”*

مادرش گوشه ی گودال تماشا می کرد
غرق خون شد به خدا کامِ اباعبدالله

.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.