نه اینکه بهر دفاع تو جان نمانده مرابرای دادن جان هم توان نمانده مرا
نفس کشیدن من نیست غیر جان کندنببخش جان جهانم که جان نمانده مرا
فقط نه درد سر من شده است درد سرمز درد پهلو و بازو امان نمانده مرا
رها نکردم علی جان تو را در آن کوچهاگر چه بر اثرش استخوان نمانده مرا
خودم در آینه خود را به جا نیاوردمچنان زدند که از من نشان نمانده مرا
بیا یکی دو نفس بر حسین گریه کنیمکه بیش از این دو نفس هم زمان نمانده مرا
محسن عرب خالقی
جان نمانده اولین بار در حدیث اشک ایجاد شد.