عزیزانی که تمایل دارند در اجر اخروی روضه خوانی برای اهل بیت علیهم السلام شریک باشند و ما را جهت تامین هزینه های جاری سایت، تایپ مجالس روضه و... یاری فرمایند می توانند از طریق آیکونهای ذیل اقدام نمایند.

قسمت_پایانی روضه و توسل جانسوز ویژۀ ایامِ محرم _ شب تاسوعا محرم ۹۶_سیدمجید بنی فاطمه


 

علمدار
لشکر چرا رو زمینی؟

با این
چشم خونی، حسین رو می بینی
..

 

وای
چشات، دست و پات

 عزیزم پر از تیر شده پیکرت..

 

مشک
تو ،پاره شد

میدونم
نمیشه هنوز باورت
..

 

وای
عمود، خوردی و

 به هم ریخته شد وضع فرق سرت..

 

*اما
سرها را وقتی بالای نیزه زدن، تنهاسری که به نیزه بند نشد سَرِعباس بود..هی بچه ها
میگفتن: عمو کجایی ..حسین

یه عمر
میگفت چی میشد  یکبار هم که شده مادرت رو میدیدم
..تا اومد کنار عباس یه بویی کشید
*..

 

بگو
چه رخ داده در این علقمه

که آمده
مادر ما فاطمه

 

*آقا!
مادرت اومد بالاسرم..یه عمر دوست داشتم مادرت رو ببینم ..اما کاش دم دمای آخر هم نمیدیدم
..کاش زودتر می مُردَم نمیدیدم ..آخه وقتی
دیدم ،دیدم یه دست به کمر گرفته…شاید از عباسم رو گرفته باشه
..

دستی
نمانده تا بگذارم به سینه ام عرض ارادت کنم به تو با قلب مضطرم

عباس
جان نماز دیده بودم ،عبادتهای طولانی، سجده های طولانی ،شیرین زبونیت رو از بچگی دیده
بودم ،معرفت و وفا تو دیده بودم، ..یه وقت هست که یه نفر عادی گریه میکنه…گفت :عباس
جان تا حالا گریه تو ندیده بودم ..گفت: آقا گریه ام برای این نیست که دستهامو بریدن..چشم
رو تیر زدن..گریه ام برای اینه  دیگه دستی ندارم
بغلت کنم..من تا بحال روی حرفت حرف نزدم..چی میخواهی عزیزم ،گفت آقا بی ادبی منو ببخش
…اگه میشه منو سمت خیمه ها نَبَر
..

چرا
عزیزم ..علی اکبر رو بردم…همه رو بردم بیا برگردونیمت خیمه ،همه منتظرتن..میگن: عمو
عباس میاد
..

گفت
آقا جان، نه بزار همینجا بمیرم..  چون نتونستم
آب بیارم… از روی سکینه خجالت میکشم….حسین
……

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.