عزیزانی که تمایل دارند در اجر اخروی روضه خوانی برای اهل بیت علیهم السلام شریک باشند و ما را جهت تامین هزینه های جاری سایت، تایپ مجالس روضه و... یاری فرمایند می توانند از طریق آیکونهای ذیل اقدام نمایند.

قسمت_سوم روضه و مقتل جانسوز حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام _شب ششم محرم ۹۶_ حاج میثم مطیعی


زمان ریاست حمهوری حضرت آقا نزدیک
دفتر،وقتی ایشون قصد خروج از دفتر داشتن،یه وقت ایستادند،سر و صدا می اومد چند متر
اون ور تر محافظا جلو پسربچه رو گرفتن؛ نوجوون
۱۳ساله هی فریاد میزنه : آقای رییس
جمهور! آقای خامنه ای!  آقا پرسیدند : قصه چیه؟!
گفتند: نوجوون از اردبیل اومده؛ با التماس خودش رو رسونده اینجا؛ تا الان میگفت : میخوام
شما رو از دور ببینم ؛ اما الان میگه :نه! میخوام یه چیزی هم به ایشون بگم

آقا فرمودند : بذارید بیاد جلو
، دوان دوان آمد پیش آقا با صورت سرخ،غرق اشک … مرحمت بالازاده … بفرمایید …
خوش آمدید … ساکت بود‌ چیزی نمیگفت ، آقا پرسیدند: اسمت چیه؟ گفت: آقا من مرحمتم؛
از اردبیل آمدم
.

بفرمایید … من آمدم یه خواهش
کنم از شما. جانم …. خواهشتو بگو. اگه میشه به منبریا، به مداحا بگید دیگه روضۀ قاسم
نخونن … چرا؟! بغضش ترکید ؛ شروع کرد گریه کردن بریده بریده حرفاشو شروع کرد

 

حضرت قاسم ۱۳سال داشت رفت شهید شد‌ منم ۱۳سالمه. اما الان میگن ۱۳ساله ها رو جبهه نمیفرستن ، اگه
جنگ برا
۱۳ساله
ها بده بگید دیگه روضۀ قاسم نخونن … آقا این شوق رو که دیدن دستور دادن هماهنگ کنید
بره جبهه . آخرِ سرم گفتن پسرم برا ما هم دعا کن رفت جبهه، به آرزوش رسید
.

 

مرحمت بالازاده با روضۀ قاسم
اجازه شو گرفت ما که این کاره نیستیم خودمون میدونیم تو به رومون نیار اما امشب ما
با روضۀ یتیم کربلا شاید تونستیم برات شهادتمون رو بگیریم
.

 

آی نوجوونا ! امشب شب کریم اهلبیتِ
صاحب مجلس امام حسنِ کم نخواه کربلا بخواه، شهادت بخواه، امام حسن خیلی آقاس ما تازه
امشب غیر از شهادت زیارت اربعینمون هم هنوز گیره
.

 

کربلای حسین رفتن را از سرِ سفرۀ
حسن دادن

 

این نوجوون ۱۳ساله رحمت بالازاده به شهادت
رسید،یه نوجونم کربلا بود،چه غوغایی به پا کرد، شب عاشورا امام حسین فرمودند
:“تَفَرَّقوا…”برید … همتون برید … یکی یکی بنی هاشم، اصحاب بلند شدند
حرفاشونو زدن دل زینب رو قرص کردند … اما یک نفر نشسته بود بین اصحاب امام حسین هی
سرش رو بالا می اورد ، عمو منم ببین!… عمو
!…

 

از امام سجاد نقل کرده هدایه
الکبری شب عاشورا آخرش دلش طاقت نیاورد،بلند شد؛ گفت: “یا عم! وَ انا اُقتَل؟!
منم شهید میشم یا نه؟! “فَاَشفَقَ علیه …”امام حسین شروع کرد مهربونی
کردن یتیم برادرشِ … بعد فرمود: “یابن اخی کیف الموت عندک؟” برادرزاده
مرگ در نزد تو چگونه است؟ صدا زد: “یا عم! احلی من العسل” عمو از عسل برای
من شیرین تره … قاسم این جوری جواب امام حسین رو داد،حالا از امام حسین اجمالا که
همه شهید میشن مردی نمیمونه روز عاشورا شد قاسم آمادۀ میدان شد
.

 

فَلَمّا
نَظَرَ الیه الحسین اِعتَنَقَه…”
وقتی آقا قاسم رو دید،برادرزاده رو در آغوش
گرفت ،شروع کردند گریه کردن “وَ جَعَلا یبکیان حتی غُشِیَ علیهما…” انقدر
تو بغل هم گریه کردند بی حال شدند

 

بوی برادرمو میدی … عمو بوی
بابامو میدی

 

ثم
اِستَأذَنَ الغلام لِلحَرب…”
قاسم اجازه خواست ، “فَأبی عَمُّه الحسین”
اجازه نداد … قبول نکرد … ای وای … چه گذشت بر قاسم… خوارزمی نوشته:
“فَلَم یَزَلِ الغلام یُقَبَّل الیَدَی و رِجلَیْه …” شروع کرد دستای امام
حسین رو بوسیدن … دید فایده نداره افتاد به پای امام حسین … “و یَستَأذنَهُ
الاِذن حتّی أذِنَ لَه…”
عمو بذار برم … اجازه رو گرفت در مقاتل ما نام دو
نفر رو داریم که روز عاشورا برای اذن میدان دست و پای امام حسین رو بوسیدن. یکی جون
غلام امام حسین بود که صورتش سیاه بود. یکی قاسم بود که مثل فرزند عزیز بود‌. صورتش
مثل ماه بود ، راوی میگه اجازه گرفت ؛ ” فَخَرَجَ ودُموعُهُ عَلى خَدَّیهِ…”
این نوجوون اومد میدون ولی اشکاش هنوز رو گونه هاش بود پاک نکرده بود. اومد مقابل لشگر
ایستاد کرّ و فر کرد رفت و برگشت صدا زد
:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.