*یکی از رزمنده هانقل میکنه ؛ تنگۀ چذابه ، یکی از بسیجی ها روی بلندی ایستاده بود مشغول جهادبود
همون موقع یه خمپاره کنارش منفجر شد ، شکمش پاره شد ، بشدت مجروح شد ، میگه : همه امعاء
و احشای رزمنده بیرون ریخت… میگه ؛ ما که نزدیکترین افراد بهش بودیم سریع رفتیم بالاسرش
تا بهش کمک کنیم ،وقتی منو دید گفت: یه کاری بگم برام میکنی ؟!
منم
به خیال اینکه الآن از ما میخواد برسونیمش بیمارستان … قبل اینکه خواستشو بگه گفتم:
من وظیفه مِ همین الآن میرسونمت بیمارستان ، گفت: نه کار من از بیمارستان گذشته…
گفتم ؛ پس چی میخای ؟! گفت کربلا کدوم طرفه ؟
کربلا
رو به من نشون بده …
میگه
: بهش نشون دادم با همون وضع مجروحش که خون زیادی هم ازش میرفت ، صورتشو گذاشت روخاک
… گفت : “السلام علیک یاحسین بی علی… “آقا سلام…. *
یاحسین
، یاحسین گفتنُ مردن خوش است
جان
خود را به دست او سپردن خوش است
یاحسین
… شهیدِ کرب وبلا …
وقت
مردن بیا تودرکنارم حسین
رویِ
ماه تو را دیدن ومردن خوش است
لب شط
فرات بیاد سقّایِ عشق
تشنه
لب بودنُ از آن نخوردن خوش است
یاحسین
… شهیدِ کرب وبلا …
قبرشش
گوشه را بغل گرفتن خوش است ۲
راز
دل با گل فاطمه گفتن خوش است ۲
*خلاصه
میگه: این رزمنده به آقا سلام داد…من دیدم یه چیزی رو هی زمزمه میکنه؛ فکر کردم میخواد
به من چیزی بگه، گوشمو نزدیک کردم ، دیدم آروم زیرلب صدا میزنه : آقا از من راضی باش
… آقا ازمن راضی باش … میگه: اون رزمنده شهید شد
…*
شادم
به مرگ خود که هلاک تو می شوم
با زندگی
خوشم که بمیرم برای تو …