عزیزانی که تمایل دارند در اجر اخروی روضه خوانی برای اهل بیت علیهم السلام شریک باشند و ما را جهت تامین هزینه های جاری سایت، تایپ مجالس روضه و... یاری فرمایند می توانند از طریق آیکونهای ذیل اقدام نمایند.

لحظات آخر عمر شریف امام رضا علیه السلام

اباصلت می گوید: خدمت آقا بود به من فرمود: اباصلت, منتظرم بمان اگر آمدم و دیدی عبا به سر افکنده ام دیگر با من صحبت نکن بدان مرا مسموم کرده اند. بدان هدفشان را به نتیجه رسانده اند.

اباصلت می گوید: آقا رفت من هم چشم به در گشودم. خدا کند اقا عبا به سر نیفکنده باشد, اما یک وقت دیدم در ابز شد, امام عبا را به سر افکنده از خانه مأمون بیرون آمد, نمی دانم چه شده بود؟ اما بعد از عر چند قدمی یک لحظه می نشست, یک لحظه بلند می شد.
در کوچه عبایش, بر روی سرش بود    گه دست به دیوار, گه بر کمرش بود
این سم با بدن آقا چه کرد؟! حضرت داخل منزل شد, در را ستم, ÷رسید: خدمتکارها غذا خورده اند؟ گفتم: نه یابن رسول الله, با این حالی که شما دارید, مگر می شود غذا خورد. فرمود: بروید سفره بیندازید همه را خبر کنید.
اباصلت می گوید: سفره انداختیم, خدمتکارها سر سفره نشستند, زیر بغل های امام رضا علیه السلام را گرفتند و آوردند. از یک یک آن ها حالشان را پرسید. سفره را بر چیدیم و خدمتکارها رفتند.
لحظه ای بعد دیدم آقا ضعف کرد. صدا زد اباصلت فرش های حجره را جمع کن می خواهم غریبانه جان دهم. فرش ها را کنار زدم و امام شکم را به زمین چسباند؛ یَتَمَلمَلُ تَمَلمُلَ السَّلیم؛ مثل مار گزیده به خود می پیچید.
هر آنکه درد غریبی کشیده در دوران      بگو بیا و ببین حال رضای غریب   
نه مادری است که او را چو جان به بر گیرد      نه خواهر است که فغان کند برای غریب
به مثل مار گزیده به خویش می پیچد     فضای حجره پر از سوز و ناله های غریب
امام رضا به در نگاه می کرد و انتظار می کشید. یه وقت دیدم سرش زیر زانوی جوادالائمه علیه السلام است, پسرش از مدینه آمده بود.
کجایی ای تقی آرام جانم     سرور قلب نور دیده گانم
بیا فکر من دو از وطن کن    پس از مردن مرا غسل و کفن کن
خودش به آن شخص فرمود: من دارم می روم سر بابام را به دامن بگیرم, و ودایع امامت را تحویل بگیرم.
در شهر غربتم, نرسد کس به داد من      یا رب رسان کنار من اکنون جواد من
باشد مرادمن, در این دم آخر ببینمش     یارب بده در این دم آخر مراد من
جانم به لب رسید و نیامد عزیز من     هنگام مردنم برسد تا به داد من
بابا بیا ببین, جگرم پاره پاره شد     در دل نهفته بود همیشه عناد من
یا بقیهالله, آقا جوادالائمه از مدینه با طی الارض خودش را کنار بدن بابا رساند.
به بالین پدر آمد جوادش     دم مردن رسید آخر به دادش
اما دل ها بسوزد برا امام سجاد علیه السلام نتوانست سر بابا رو به دامن بگیرد؟! هرچه اباعبدالله منتظر ماند, خبری نشد کسی سرش را به دامن نگرفت, چه کرد؟ سرش راغ روی خاک گرم کربلا گذاشت, فَوَضَعَ رأسَه عَلی الأرضِ والتّراب؛ صورت را گذاشت روی خاک کربلا.


منابع:

۱- منتهی الآمال, ص ۱۰۵۲.

۲- منتهی الآمال, ص ۱۰۵۵.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.