*جاداره
اشاره کنم ایام مسلمیه هم هست … بالای دارالعماره دیدن داره گریه میکنه ؛ گفتن :
مسلم! باید فکر اینجا رو هم می کردی …
فرمود: گریه ام برای خودم نیست
برای اون آقاییِ که به دعوت شما دستِ زن و بچشُ گرفته داره میاد*
نوایِ
بانوان کاروان هردم به گوش آید
به حالِ
زینبُ و این کوچه بازار میگریم
نوشتم
نامه یابن عم بیا کوفه ، نیا کوفه
ولی
صد حیف بگذشت کار از کار میگریم
حسین
جان!
اینجا
به همه حرمله با دست نشان داد
تیری
که جدا کرده برای پسر توست …
غوغاست
برای زدن چشم ابالفضل
اینجا
همه خارند برای قمرِ تو ..