گذشت عمری و لیلای ما نیامد باز
ز سمت کعبه ی جانها صدا نیامد باز
به دردهای خودم مژده ی دوا دادم
ولی چه سود به دردم دوا نیامد باز
میانِ مردم این شهر بی کس و کارم
غریب مانده ام و آشنا نیامد باز
دلم گرفته از این روزهای بی معنی
زمان گذشته و آقای ما نیامد باز
برای مادرِ مظلومه اش عزادارم
عزا به پا شد و صاحب عزا نیامد باز
چگونه روضه بخوانیم کار ما سخت است
که روضه خوانِ دلِ مرتضی نیامد باز
یا صاحب الزمان ….