زهرای مرضیه به نقل مرحوم شیخ عباس قمی بعد از نماز مغرب و قبل از نماز عشاء جان به جان آفرین تسلیم کرد.
به حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام خیلی سخت گذشت!
شاید همان روز وفاتشان بوده حضرت از مسجد برمی گشت، چند تا از خانمهای بنی هاشم که رفته بودند عیادت حضرت زهرا علیها السلام داشتند از خانه بیرون میآمدند، حضرت دید چهره اینها گریان است.
دیدید وقتی بیمارستان میروی از بعضی از اتاقها که مردم بیرون می آیند حال مریض آن اتاق رو میفهمی که چقدر بده!
آمدند جلو، حضرت فرمود:
مَا الْخَبَرُ وَ مَا لِی أَرَاکُنَّ مُتَغَیَّرَاتِ الْوُجُوهِ وَ الصُّوَرِ
چی شده چهرتون به هم ریختست، چی شده ناراحتید؟
گفتند: یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ أَدْرِکْ ابْنَهَ عَمِّکَ الزَّهْرَاءَ
یا امیرالمؤمنین فاطمه را دریاب، اگر دیر بروی نمیرسی! فاطمه از دست رفته!
با سرعت آمد، فجلس عند راسها نشست کنار فاطمه
فَنَادَاهَا یَا فَاطِمَهُ کَلِّمِینِی فَأَنَا ابْنُ عَمِّکَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ
فَأَنَا ابْنُ عَمِّکَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِب
حضرت زهرا علیها السلام چشمانش را باز کرد و به صورت علی علیه السلام نگاه کرد
وَ بَکَتْ وَ بَکَى
هر دو گریه کردند، مظلوم و مظلومه گریه کردند.
حضرت علی علیه السلام فرمودند: من گریه میکنم چون تو را از دست میدهم تو چرا گریه میکنی؟؟
أَبْکِی لِمَا تَلْقَى بَعْدِی
عرضه داشت من برای مظلومیت تو گریه میکنم.
دردم این نیست که چندیست مرض احوالم
به تو سوگند به مظلومی تو مینالم
فاخذ راسها و ضمها الی صدره
سر فاطمه را به دامن گرفت و به سینه اش چسباند
دو تا سر را به فاصله کوتاهی، یکی سر مبارک حضرت رسول الله یکی سر مبارک حضرت فاطمه علیها السلام را به آغوش گرفت
در میان غم و اندوه شدید امیرالمومنین و فرزندان علیهم السلام جان به جان آفرین تسلیم کرد و
شبانه، غریبانه و مظلومانه دفن شد.
چه حالی داشت حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام موقع دفن عزیزش؟؟؟
آخر با دست خودش گلش را به خاک میسپارد!
ای گل پر پر شده باغ من
تاز ه شد از رفتن تو داغ من
مرگ پیمبر کمرم را شکست
داغ تو رکن دگر م را شکست
عمر علی در گرو صبر توست
اشک علی دسته گل قبر توست
خیز و بیا رو به سوی خانه کن
گیسوی اطفال مرا شانه کن
می دونید چه کرد؟
بعد از اینکه نماز خواند، فاطمهاش ررا به خاک سپرد، قرآن خواند،
خم شد صورت رو خاک قبر زهرا علیها السلام گذاشت
فوضع خده علی تراب قبرها
حضرت ابا عبدالله هم شاید از بابا یاد گرفت، کربلا خم شد صورت رو صورت جوانش گذاشت
لقد استرحت من هم الدنیا و غمها و بقی ابوک وحیدا فریدا
بار الها پسرم اکبر رفت ****** گل نو رستۀ من دیگر رفت
آنکه در خلقت و خو چون احمد ****** اشبه الناس به پیغمبر رفت
آنکه آرامش قلب و جان بود ****** دلم آتش زده تا آخر رفت
با کمی تغییر