دارم اندر دل هوای کربلایت یا حسین تا کنم این جان ناقابل فدایت یا حسین
من نه تنها واله و حیران به هامون غمم عالمی سرگشته داری مبتلایت یا حسین
خود شهادت نامه ات امضا نمودی از وفا جان ما قربان عهد و وفایت یا حسین
ما همه عاصی و بدکار و سیه روی، ای امام دست ما و دامن دولت سرایت یا حسین
دلها را ببریم کربلا ، حرم سید الشهدا ، برای حسین گریه کنیم (یاد امام ، شهدا، اموات فیض ببرند ).
به
یاد آن ساعتی که عمه سادات زینب آمد قتلگاه صدازد: برادر می خواهم صورتت
را ببوسم اما سر در بدن نداری ، یک وقت دختر علی خم شد لبها را گذاشت بر
رگهای بریده با سوز دل حسین را صدا زد ، همین طور که با بدن برادر حرف می
زد ، سکینه ناز دانه آمد جلوی عمه ، دید عمه اش یک بدن بی سر را بغل گرفته
دارد گفتگو می کند تا این منظره را
دید صدا زد : «عَمِّتی هذا نَعشُ مَن ؟» این بدن کیه داری با او حرف می
زنی ؟ فرمود :«نَعشُ اَبیکِ الحسین » سکینه جان این بدن بابایت حسین ، خودش
را انداخت روی بدن بابا ، نگفت بابا مرا تازیانه می زنند ، نگفت تشنه ام ،
صدا زد : بابا پاشو دارند عمه ام را می زنند ، (رحمت خدا بر این ناله ها
).
آی
گریه کننده های امام حسین ، شما دیدید اگر کسی عزیزی از دست بدهد اگر زن
باشد زنها می آیند او رابا عزت ازکنار بدن عزیزش دور می کنند دلداری می
دهند ، اما دختر ابی عبدالله را با تازیانه از کنار بدن بابا جدا کردند .