بارالها! حسین از آن عشقی که ز تو منفک است، میترسد قبر اما عجیب تاریک است پسرم کوچک است، می ترسد! روی این سر، چگونه سنگ لحد مثل اهل قبور بگذارم؟ آه باید به جای گهواره پسرم را به گور بگذارم اسمع، افهم، علی اصغر من! این صدای گرفته باباست …
ادامه مطلبرضیع الحسین
گمان را شکست غمی قامتِ آسمان را شکست ببین حرمله که پشتِ امامِ زمان را شکست چنان زِه کشید که از بُغضِ حیدر کمان را شکست صدایی مهیب دلِ مادری نیمه جان را شکست سهشعبه رسید یکی از سهشعبه دهان را شکست گلو که نگو نوکِ دومَش استخوان را شکست …
ادامه مطلبشیرخواره
این کوفیان تصمیم با تزویر می گیرند شش ماهه را از شیر، با یک تیر می گیرند شش ماهه را با یک سر از پوست آویزان در بُهت چشم مادرش از شیر می گیرند داغ دلت را تازه می خواهند تا گودال این تیرها از میخ در تاثیر می گیرند …
ادامه مطلب