این زخمِ روضه یِ تو که سر باز می کند از کارمان گِـرِه چـقَـدَر باز می کند یاأیُّـهاَالعـزیز تصَـدَّق علیَ الفقـیر سردارِ دین نظَر سوی سرباز می کند مرغِ شکسته بال و پَرِ آسمانِ عشق وقتِ سلام رو به تو پر باز می کند ” سرمایه یِ محبّتِ زهراست دین …
ادامه مطلبعمو عباس
به سمت آب زدی و زدی به آب سپس کشید آب ز تصویر تو عذاب سپس خجالت همه ی خیمه را کشیدی بعد هزار بار شدی عاجز از رباب سپس سوار اسب شدی راه زیر پایت رفت زدی به چهره ی خود با عطش نقاب سپس به سمت خیمه ولیکن …
ادامه مطلبآقای من
معصیت کار هستم و حجب و حیایم کم شده غرقِ در دنیا شدم حالِ دعایم کم شده چشم من از بس به دنبال هوس رفته ببین در میان روضه آقا گریه هایم کم شده غیبت و تهمت شده ورد زبانم روز و شب این چنین بودم که سوزِ درصدایم کم …
ادامه مطلباین اربعینم کربلا
دورم هزارتا مشغله باشه خالی خالی ام بشه دستم کوری چشم منکر آقام این اربعینم کربلا هستم خیلی گرفتاریم این روزا کسب درآمد واقعا سخته اما اونی که تو روزای سخت پای حسین ایستاده خوشبخته طعنه زیاده رو سر ماها اصلا هزار و چهارصد ساله… مومن غریب بوده توی تاریخ …
ادامه مطلبام الارباب
تا نگاهی به ما کند زهرا مستمند عطاش میمانیم سائلش بوده ایم از ازل و نوکربچه هاش می مانیم برگهای بهار مثل خزان بی نسیم عنایتش زرد است ذره ای از غبار چادر او مطمئنا دوای هر درد است مهربان مادرانه مثل نسیم چادرش عطر هل اتی دارد ام الارباب …
ادامه مطلبمرا سوزانده
شب است و راهِ این کوه و بیابان من و این سینه ی محزون و نالان امان از بی کسی و درد هجران امان از تیزیِ خارِ مغیلان مرو ای ساربان من پا ندارم سرِ خود سایه ی بابا ندارم ندارم تا مرا گیرد در آغوش بگویم من کجا این …
ادامه مطلبخسران زده
راهی برای رفع ِ خشم و غضب نسازد آنکه برای عشقت خود را ادب نسازد دنبال یارِ نابی! آنکه اگر رطب را- خورده ست…دیگران را منع رطب نسازد نذر تو جانِ خود را حدّاقل بداند آنقدر ندبه ها را متر و وجب نسازد خسران زده ست آنکه هر هفته جمعه …
ادامه مطلبصاحبالزمان
چشم نیاز دوختم به راه صاحبالزمان امید بستهام به یک نگاه صاحبالزمان امید بستهام ولی چقدر پُر توقعام چشم گناهکار و روی ماه صاحبالزمان کویر شد اگر دل از شب سیاه کاریم صبح در آن جوانه زد گیاه صاحبالزمان دین ضعیف من در این طبیعت پر از گناه غزال خسته …
ادامه مطلبازدحام
ناچار می برند بانوی خسته را که به اجبار می برند ناموس شاه را اینگونه با شرایط دشوار می برند در کوچه با طناب تاریخ را به صحنه تکرار می برند اینبار کوفیان با دست بسته زینب کرار می برند قامت خمیده را با یاد روضه در و دیوار …
ادامه مطلبمیرسد جمعهای
بویِ سیبِ حرم از سمتِ سحر میآید قطعِ این فاصله از دستِ تو بر میآید روز و شب کارِ شما گریه شده میدانم باز از دامنتان بویِ جگر میآید کاشکی قدر بدانیم جوانیها را زود بر شاخه در این فصل ثمر میآید تا نشستیم در این حلقه سرِ مجلسمان مادرت …
ادامه مطلبطریق نوکری
همان طوری که هر رودی به کوثر ختم خواهد شد تمام راه ها حتماً به حیدر ختم خواهد شد از آن جایی که فضه آخرین حدّ کنیزی شد طریق نوکری کردن به قنبر ختم خواهد شد اگر خیمه اگر کوفه اگر گودال اگر کوچه تمام روضه ها آخر به یک …
ادامه مطلببابا حسین
گفتند کمتر گریه کن؛ دیگر نمیآید! از دختر چشمانتظار این برنمیآید سر میرسد امشب به تلخی انتظار من با سر پدر می آید و غم سر نمیآید شانه نمیخواهم که دیگر تار مویی نیست روی سرم دیگر به من معجر نمیآید جز مرگ، از ضعف تنم راه گریزی نیست گرچه …
ادامه مطلبخاک مسیر کریم
خاک مسیر کریم سرمه ی چشم گداست هرکه دراین جاده نیست فارغ ازین ماجراست پرچم مشکی زدیم هیئت ما شد حرم تا همه روشن شوند روضه حسابش جداست! بزم محبت بیا تا بشناسد تورا فاطمه با تک تک سینه زنان آشناست هرکه خدایی شده لطف حسین است و بس رونق …
ادامه مطلبآلوده ام
هرچند دادم از دست حال عبادتم را از من نگیر هرگز عرض ارادتم را هرجوره خوب بودی با این بد گنهکار اما ادا نکردم حق رفاقتم را چیزی ز نعمت تو از سفره ام نشد کم با لطف خود ندیدی کفران نعمتم را مشغول هیچ بودم دنبال هیچ رفتم …
ادامه مطلبای نیزه دار
ای نیزه دار! آینه بر نیزه می بری خواهی چگونه از وسط شهر بگذری!؟ از کوچه های ساکت و خلوت عبور کن خوب است اندکی به اباالفضل بنگری کمتر بخند! قاری قرآن دلش شکست بر آیه ها قسم که تو بی دین و کافری دیدی حسین فاطمه خیر کثیر داشت! …
ادامه مطلب