اشکی بُود مرا که به دنیا نمی دهم این است گوهری که به دریا نمی دهم گر لحظه ای وصال حببم شود نصیب آن لحظه را به عمر گوارا نمی دهم عمری بود که گوشه نشین محبتم این گوشه را به وسعت دنیا نمی دهم در سینه ام جمال علی …
ادامه مطلبموذن
برای مرگ پدر رفتنش جواز شده کنون که کشتن پیغمبران مجاز شده چقدر چشم به راه پدر نشسته علی که زخم های تنش مثل دیده باز شده کم است پیکر او را عبای دوش حسین یکی خبر برساند عبا نیاز شده موذنی که فرو ریخت در تمامی دشت تمام کرب …
ادامه مطلبوداع
بزن به چوبه محمل فلک کنون سر خود را حسین راهى میدان نمود اکبر خود را وداع کرد ولى هشت مرتبه که نفهمیم چگونه آمد و آرام کرد خواهر خود را چنان براى لقاء خدا ز خویش برون شد به چشم هم زدنى ترک کرد محضر خود را بپرس از …
ادامه مطلبعصای دست پدر
پرپر نزن، پرم، جگرم تیر می کشد تو درد می کشی و پرم تیر می کشد پهلوی زخمی تو مرا می کشد علی مانند فاطمه کمرم تیر می کشد راضی نشو که خم بشوم، بشکنم، علی از داغ تو دو چشم ترم تیر می کشد نشکن عصای دست پدر، در …
ادامه مطلبولدی علی اکبر
به رویِ خاک جگر ریخته و یا پسرم به روی خاک پسر ریخته و یا جگرم بلند میشوم و باز میخورم به زمین بلند میشوم و میخورد زمین کمرم هزار بار بمیری ولی نبینی که… به رویِ دست جوانِ تو دست و پا بزند شکستن کمرت سخت و سختتر اینکه …
ادامه مطلببهار حسین
به پیمبر قسم که چشم زدند! قد و بالای حیدری ات را نیزه ای از شکاف پهلویت می برد عطر کوثری ات را با چه سختی گرفتی از این زخم کمی از ارث مادری ات را یاس های حرم پریشان اند ای بهارم، اسیر پاییزی به تنت کافی ست دست …
ادامه مطلبسرو گلزار
تا که عقابت با سوارِ خویش، پر زد طوفانِ پاییزی به باغ من ضرر زد آه ای امید خیمهها !؛ وقتی که رفتی افتاد، از پا زینب و دستی به سر زد بالا بلندم !؛ کاش میبستی نقابی چشمِ حرامیها تو را آخر نظر زد ای سَروِ گلزارم ؛! خمیدم …
ادامه مطلببغض
لخته خون دهنت در سخنت حل میشد داشت در خاک بیابان بدنت حل میشد هلهله های عدو سخت به هم ریخت مرا حیف شد داشت معمای تنت حل میشد به خودم گفتم علی اکبر من پرپر نیست اصلا اینکشته که افتاده علی اکبر نیست از همان دور گلم بوی گلابت …
ادامه مطلبجوان قبیله
تو کیستی که پدر اینچنین اسیر تو شد جوان ترین قبیله، قبیله پیر تو شد اذان بگو که اذانت دل از بلال ربود صفا بده به نمازم، نماز گیر تو شد تو می روی به سلامت، دعام پشت سرت نگاه عمه ی تو جوشنِ کبیر تو شد برای العطشت، کام …
ادامه مطلبولدی علی
تو را به خیمه به این شانهی خَم آوردم تو را به دستِ خودم حیف کمکم آوردم برایِ خواهرکانت کمی لباسِ تو را… برایِ گیسوی خود خاکِ عالم آوردم صدایِ گریهی من تا مزارِ لیلا رفت برایِ مادرِ تو آیهی غم آوردم شکسته اینطرف و آنطرف کشیدم دست هرآنچه از …
ادامه مطلب