شعر روضه

ولدی علی

تو را به خیمه به این شانه‌ی خَم آوردم تو را به دستِ خودم حیف کم‌کم آوردم برایِ خواهرکانت کمی لباسِ تو را… برایِ گیسوی خود خاکِ عالم آوردم صدایِ گریه‌ی من تا مزارِ لیلا رفت برایِ مادرِ تو آیه‌ی غم آوردم شکسته اینطرف و آنطرف کشیدم دست هرآنچه از …

ادامه مطلب

اربا اربا ولدی

خدا با تو زبانزد آفریده علی را در محمد آفریده به چشمان تو نور حیدری داد به تو ظرفیت پیغمبری داد حیا را معنی و مفهومی آقا به معصومین قسم معصومی آقا به خَلق و خُلق و منطقی مصطفایی بنفسی انت تو ارباب مایی   کریم بن الکریم عالمینی تو …

ادامه مطلب

غرق خون

در کنار نعش تو چشمم سیاهی می رود از شب عمرم چراغ صبحگاهی می رود این چنین که پیش چشمانم علی جان می کنی جان من از پیکرم خواهی نخواهی می رود تیغ ابرو و صف مژگان تو از دست رفت می روی و از برم گویا سپاهی می رود …

ادامه مطلب

لاله ی خیمه

یا علی اکبر آینه ی کامل خدا علی اکبر خَلقاً و خُلقاً جمع کرامات مصطفی علی اکبر مثل حسن تو بوده ای از سفره دار ها علی اکبر شادی باباست اینکه تو را می زند صدا علی اکبر با نظر تو حاجت ما می شود روا علی اکبر داغ تو …

ادامه مطلب

اذان ظهر

گرفته دست های خیمه دامان جوانش را. علی که میرودپس خیمه دادازدست جانش را پسر طاقت ندارد تاببیند اشک بابا را پدر طاقت ندارد رفتن سرو روانش را نوای العطش از عمق جان علقمه برخاست میان کام بابا می گذارد تا زبانش را عنان مرکبش رفت از کف روح الامین …

ادامه مطلب

عصای پیری

وقتی که پیکر پسرم تکه تکه شد آهی کشیدم و جگرم تکه تکه شد تاریکی آسمان امید مرا گرفت تنها ستاره ی سحرم تکه تکه شد درهم شکست تا که ستون خیام من قلب تمام اهل حرم تکه تکه شد این جذر و مد نیزه امان مرا برید اکبر مقابل …

ادامه مطلب

جذر و مد

بر کینه های کهنه ز حیدر اضافه شد به بغض ها ز فاتح خیبر اضافه شد تا گفت علی؛ منم نوه ی مرتضی علی دیدم که چله چله به لشکر اضافه شد هر کس که تیر و نیزه و شمشیر و سنگ داشت بر حلقه ی محاصره یکسر اضافه شد …

ادامه مطلب

یقین

مادر شکسته تا که مهیا کند تو را تا آبِ روی آتش بابا کند تو را  آری یقین تویی سند غربت حسین وقتی که تیر آمده امضا کند تو را تیر آمده است از بر بابا بگیردت تا شیر خوار حضرت زهرا کند تو را داغ تو اکبر است علی …

ادامه مطلب

روضه شیرخواره

بارالها! حسین از آن عشقی که ز تو منفک است، میترسد قبر اما عجیب تاریک است پسرم کوچک است، می ترسد! روی این سر، چگونه سنگ لحد مثل اهل قبور بگذارم؟ آه باید به جای گهواره پسرم را به گور بگذارم اسمع، افهم، علی اصغر من! این صدای گرفته باباست …

ادامه مطلب

رضیع الحسین

 گمان را شکست غمی قامتِ آسمان را شکست ببین حرمله که پشتِ امامِ زمان را شکست چنان زِه کشید که از بُغضِ حیدر کمان را شکست صدایی مهیب دلِ مادری نیمه جان را شکست سه‌شعبه رسید یکی از سه‌شعبه دهان را شکست گلو که نگو نوکِ دومَش استخوان را شکست …

ادامه مطلب