شعر روضه

اعتماد نکن

به هر کسی دک و پز داشت اعتماد نکن نظر به ظاهر امثال بن زیاد نکن هر آنکه حق علی را ندیده می گیرد از او توقع انصاف و عدل و داد نکن برای خاطر این چند روز دنیایت نمک به زخم امامت نزن، عناد نکن کنار مرجع شیعی که …

ادامه مطلب

پهلوی مادر

از در نمی گویم که تقصیری ندارد جز سوختن این چوب تقدیری ندارد در بشکند نجار از نو می تراشد دل بشکند انگار تعمیری ندارد قانون در، پهلوی مادر، قدّ حیدر غیر از شکستن فعل تعبیری ندارد جنگ است و در مرز میان خیر و شر است اما علی اینبار …

ادامه مطلب

چادر آتش

اگرچه لحظه لحظه روضه هایش میکشد ما را هنوز آهش تماشایش صدایش میکشد ما را میان شعله ها بود و پر پروانه آتش بود در آتش، هیزم آتش، چادر آتش، خانه آتش بود فقط نه چادر خاکی کمی از معجرش هم سوخت رسیدم پشت در دیدم نه مادر دخترش هم …

ادامه مطلب

بغض بی انتها

  غربت کوچه ها چه سنگین است گریه ی بی صدا چه سنگین است مادری بی دلیل ناله نزد ضربه ی بی هوا چه سنگین است زن همسایه سر تکان میداد دست آن بی حیا چه سنگین است سایه ات بر سر اهالی شهر مادر این روزها چه سنگین است …

ادامه مطلب

نزن

جمعیت آنطرف و این طرف در مادر میشود در همه جا جوشن حیدر مادر هیزم جمع شده،حمله لشکر،مادر پاگرفته همه جا ناله ی مادر مادر شعله بالا نرود! نا که ندارد اصلا حوریه طاقت گرما که ندارد اصلا درِ این خانه در عرش معلی ست نزن خشت خشتش همه دلخوشی …

ادامه مطلب

کوتاه بیا

شعله در شعله دل کوچه پر از غم می شد کوچه در آتش و خون داشت جهنم می شد باید آتش بزنم باغ و بهار و گل راروضه مکشوف تر از آن چه شنیدم می شد بین دیوار و در انگار زنی جان می داد جان به لب از غم …

ادامه مطلب

می خواست

بر جان خانه کینه ای شعله ور افتاد آنقدر زد آنقدر زد آخر در افتاد ای کاش می چرخید از لولا در، اما در وا نشد افتاد، روی مادر افتاد می خواست تا در پیش نامحرم نیفتد می خواست… اما هرچه کرد او آخر افتاد با یاعلی پا شد ولی …

ادامه مطلب

شرار آتش

علی بهانه شد و ضربه خورد بازویتدری شکست در آن دم، فتاد بر رویت شرار آتش ظلم زمان زبانه کشیدرسید آتش نمرودیان به گیسویت جراحتی است به روی پرت از آن ایامنشانه ای ز ملاقات میخ و پهلویت “هوا ز جور مخاف چو قیرگون گردید”نشست سایه ی دستی سیاه بر …

ادامه مطلب

آتش بر دَر

با درد و غصه سوره ی کوثر شروع شدبا گریه اش مصائب حیدر شروع شد بعد از نبی غدیر فراموش خلق شد اینگونه شد که آتش بر دَر شروع شد اول شهید چون گلی از خانه پَر کشیدوقتی که ضربه ی در و مادر شروع شد با این حساب پهلوی …

ادامه مطلب

جان نمانده

نه اینکه بهر دفاع تو جان نمانده مرابرای دادن جان هم توان نمانده مرا نفس کشیدن من نیست غیر جان کندنببخش جان جهانم که جان نمانده مرا فقط نه درد سر من شده است درد سرمز درد پهلو و بازو امان نمانده مرا رها نکردم علی جان تو را در …

ادامه مطلب