تنها میان کوچه ها من دیده بودممادر زمین افتاد و من ترسیده بودم
ترسیده بودم مادرم درجا بمیردچون غنچه از طوفان به خود لرزیده بودم
از بس که سنگین خورد سیلی ، روی یاسشمن جای او چون گل زهم پاشیده بودم
ضربه به جان خویش قطعاً می خریدمگر زودتر از مادرم جنبیده بودم
یادش بخیر آندم که بازوی کبودشمخفی ز بابا نیمه شب بوسیده بودم
شد تلخ تر از گریه صد ساله بَهرمآندم که ناچار از پدر خندیده بودم
با کس نگفتم راز این غم را که تا حال …از مادرم این ناله ها نشنیده بودم
مثل عصا خود را نمودم تکیه گاهشاطراف چادر را بر او پیچیده بودم
شد انتقام فتح خیبر درب و دیوار سنگینیِ آن درب را سنجیده بودم
گر رازهایم زین جگر افشا نمی شدروشن نمی شد تا چه حد رنجیده بودم
گر که نمی بردی تو ای تشت آبرویمتا زیر خاک این رازها پوشیده بودم
محمود ژولیده
مثل عصا اولین بار در حدیث اشک ایجاد شد.