ای ماه
آفتاب ز رویِ تو آیتی
دریا
و آبشار زچشمت کنایتی
در تند
باد معرکه ما را تو سرپناه
در برف
ریزِ حادثه چترِ عنایتی
*پناه
عالمیان زینبت پناه ندارد
بجز
توای شه خوبان پناهگاه ندارد
شب رقیه س …
اگر
اجازه دهی صف کشیده ازپی ات آییم
که این
سپاه نگوید حسین سپاه ندارد
*باشه
چیزی نمیگم تو این غزل اول ملاحظتُ میکنم*
در تند
باد معرکه مارا تو سرپناه
در برف
ریزِ حادثه چترِ عنایتی
اللهُ
نور،قصۀ اصحاب کربلاست
جاری
ست خونِ سرخ تو در هر روایتی
تو کشتیِ
نجاتیُ ما با تو رهسپار
مقصدکجاست
ای که چراغ هدایتی
ما ایستاده
ایم کنارِ تو یاحسین
فارغ زِ هر حکایتیُ هر شکایتی
یک روزصبح
قسمت مادلشکسته هاست
لبخندِ
مهربانُ نگاهِ رضایتی …
*بگی
ازت راضیم، خدا ازت راضی باشه … مولایِ منی … آقای منی*
امن
یجیبِ دست تو مارا مدد شود
ما ابتدای
راه و تو آن بی نهایتی
اهل
ولایتِ تو خدایا بهشتی اند
ای دل بهار باش که اهل ولایتی …