شعر روضه

وصل جانان

لباس پاره دارم…وصل جانان را چه باید کرد؟ پدر خوش آمدی ناخوانده مهمان را چه باید کرد؟ مرا تنها میان گرگ ها ول کردی و رفتی نگفتی دخترم من؟ درد هجران را چه باید کرد؟ پر از خون ذوالجناح آمد، همین که خیمه گاه آمد به خود گفتم پس از …

ادامه مطلب

من الذی أیتمنی

مردی سیه چهره مرا اینجا کتک زد تنهایی ام را دید در صحرا کتک زد جرمم فقط این بود در طول سفر هی گفتم حسین…بابا…حسین… بابا، کتک زد گفتم سلاح من فقط اشک است، اصلاً من که ندارم با شما دعوا کتک زد از قافله جا مانده بودم زجر آمد …

ادامه مطلب

دست به پهلو

به جز این درد که در قسمت بازو دارم دو سه تا زخم در این گوشه ی ابرو دارم انقدَر زد که همین اول عُمری بابا مثل زهرا شده ام دست به پهلو دارم برد سنجاق سرم را وسط کوچه کسی در عوض لخته ی خون در دل گیسو دارم …

ادامه مطلب

فاطمه ثانی

بعد تو میون شعله ها و دود گُلای خیمه شدن یاس کبود میدونی بابا من از چی دلخورم ما بودیم، حرمله بود، عمو نبود دیگه از غارت گوشواره نگم دیگه از درد گوش پاره نگم حال و روز ربابو خودت ببین دیگه از غارت گهواره نگم شمع عمرم داره سو …

ادامه مطلب

حضرت رقیه(س)/با این پر شکسته کبوتر نمی شود

حضرت رقیه(س)-شهادت با  این  پر شکسته کبوتر نمی شود بی یاد مرگ هرشب او سر نمی شود کم سو شده ست چشم ورم کرده اش ولی با روضه ی کنیز … برابر نمی شود دستی کشید زیر گلو گفت با خودش این جای زخم تیزی خنجر نمی شود “گفتند دختر …

ادامه مطلب

دردِ غروب

دردِ غروب گریه‌ی ما را بلند کرد این گریه آهِ طشتِ طلا را بلند کرد در خوابِ ناز بودم و من را صدا نزد در بینِ خواب بودم و پا را بلند کرد در راه کارِ زجر فقط این دو کار بود یا پشتِ دست یا که صدا را بلند …

ادامه مطلب

حضرت رقیه(س)- همه شادند دخترت گریان همه خوابند دخترت بیدار

حضرت رقیه(س)-شهادت همه شادند دخترت گریان همه خوابند دخترت بیدار خیلی امروز مردم این شهر دادنم با نگاهشان آزار   دخترت را ببر به همراهت خسته از دست روزگار شده یا که تشخیص تو شده مشکل یا دو چشم رقیه تار شده   گر به دور سرت نمی گردم پر …

ادامه مطلب

نرو دیگر سفر

یا بدون من نرو دیگر سفر یا که بعد از این مرا با خود ببر چند وقتی میشود از حال من ای پدر دیگر نمیگیری خبر از همان روزی که رفتی جان تو تازیانه خورده ام شب تا سحر بعد تو زخمی شده بال و پرم بعد تو دیگر ندارم …

ادامه مطلب

شانه‌ات کجاست

در راه مانده ایم ، ولی روبراه نَه داریم سنگ و خاک ولی سرپناه نَه در روز مشکل است ببینم شب آمدی؟ یعنی که چشم مانده برایم نگاه نَه مویم سیاه بود ولی معجرم سپید مویی سپید پُر شده مویِ سیاه نَه از عمد میزدند مرا مثل مادرت بابا درست …

ادامه مطلب

تا کجا سامان نیابیم

تا کجا سامان نیابیم و پریشانی کِشیم تا به کِی تلخیِ این شبهایِ طولانی کِشیم نوبتِ ما می‌شود آیا ؟ به ما هم سر زنی رد شو از اینجا که بر راه تو پیشانی کِشیم ما نفهمیدیم کِی ما را صدا زد فاطمه مِنَتِ این لطف را با چشمِ بارانی …

ادامه مطلب