بایگانی برچسب: شعر روضه

کرام علی

روزی جهان به دست اکرام علیست عالم چو کبوتری سر بام علیست هر لحظه اگر شکر کند باز کم است در زندگیش هر که ز خدام علیست خضری که شد استاد به موسای کلیم شاگرد کلاس درس احکام علیست جسمی که بدون روح تنها جسد است تفسیر اذانیست که بی …

ادامه مطلب

ای صدای تو آشنای همه ای نگاهت گره گشای همه مهر تابنده ، رهنمای همه خیر بی انتها برای همه تا نبودی بشر ثبات نداشت به حیات خود التفات نداشت آمدی نور شب شکن باشی علت روح در بدن باشی مرهم زخم مرد و زن باشی آمدی پیشوای من باشی …

ادامه مطلب

دلبرم

دلبری تکسوار می‌بینم در زمستان؛ بهار می‌بینم زلف یار است؛ این که رویا نیست ؟! یا که نه؛ باز، تار می‌بینم ! در کویری که خار می‌روید همه جا لاله‌زار می‌بینم دعویِ شاعری ندارم؛ چون شعر، را در شعار می‌بینم گفتم از حق؛ شبیه منصورم سرِ خود را به دار …

ادامه مطلب

رحمه للعالمین

آنگونه که به یُمن قدومت در این سرا ساوه بدون آب و سماوه پرآب شد این ساوه های چشم مرا هم سماوه کن ناگفته این دعای دلم مستجاب شد آن کس که هفت درب سما بسته شد بر او ابلیس بود تا نشود محرم رموز من را که آشنای شمایم …

ادامه مطلب

به قلب من محبت قاب گردید علی گفتن برایم باب گردید غدیرت چشمه ای صاف و زلال است از آن هر تشنه ای سیراب گردید به دست پاک علامه امینی “امامت” صاف و عالمتاب گردید قضاوت کردی و دیدند مردم خلیفه از خجالت آب گردید برای شیعیانت جای جنّت فقط …

ادامه مطلب

عاشقی

بر باد داده عاشقی خاکسترم را وقتی تو را دیدم زدم قیدِ سرم را ایل و تبارم عاشق ایل و تبارت نذرِ تو کردم والدین و همسرم را با بُردنِ نامِ شما معراج رفتم فطرس شدم دادی به من بال و پرم را باید برای عاشقی تَرکِ قرن کرد من …

ادامه مطلب

دلم گرفته

از غفلت زیادم , خیلی دلم گرفته چون رفته ای ز یادم , خیلی دلم گرفته دائم هوای من را , داری ولی منِ بد دل را به تو ندادم ,خیلی دلم گرفته شرمنده ام دوباره, چون که نبودم آقا محکم در اعتقادم ,خیلی دلم گرفته دائم اسیر نفسم , …

ادامه مطلب

آوای جلی

اوج اهداف نبوت بی علی بی فایده است بندگی جز با توسل بر ولی بی فایده است روز و شب در سجده گویی: “یا اله العالمین” در کنار آن نگویی یا علی بی فایده است اشهد ان علی… را بر سر هر ماذنه گر نمی گویی به آوای جلی بی …

ادامه مطلب

امّ المومِنین

و هر حرف و حدیثی آیه ی قرآن نخواهد شد زنی غیر از خدیجه اسوه ی ایمان نخواهد شد به جز او هیچ امّ المومِنینی نیست در این شهر به جز او هیچکس همصحبتِ قرآن نخواهد شد سُکــوت اش می کند تحقیر بیدادِ هُبل ها را گلستانی که با نَمــرود …

ادامه مطلب

یدالله

سوسوی چشمِ ملیحش شمس را پروانه کرده منطق ابروی بُران عقل را دیوانه کرده شد یداللهِ زمان تا ، جلوه بر کونین بخشد زلف موزون جهان را دستهایش شانه کرده قبلهٔ خلق خدا شد زادگاهِ لایزالش در زمین هر قبلگه را غیر خود، بت خانه کرده کعبه شدگهوارهٔ او ، …

ادامه مطلب