تشت طلا

تا که چشمش به آب می افتد یادِ طفل رباب می افتد کوهِ آتشفشان اندوه است از نگاهش مُذاب می افتد پلک هایش که بسته می گردند پرده های حجاب می افتد نیمه شب خوابِ “شام” می بیند نیمه شب ها ز خواب می افتد نمکی چشم شور شامی ها …

ادامه مطلب

ناقه نشین

  کسی نداد، جواب سلام هایش را به احترام نبردند نام هایش را تمام مردم نامرد خویش را کوفه… به کوچه ریخته حتی غلام هایش را مسیر تنگ، مکافات رد شدن دارد خدا به خیر کند ازدحام هایش را ز کوچه رد شد و گیرم کسی نگاه نکرد ولی چه …

ادامه مطلب

زینت گرفته هر سُخنم، با دَمِ حسین چون عطردان شده دَهنم، با دَمِ حسین

زینت گرفته هر سُخنم، با دَمِ حسین چون عطردان شده دَهنم، با دَمِ حسین از کودکی به روضه ی او گریه کرده ام تا روز مرگ سینه زنم، با دم حسین بر من دعای حضرت صدّیقه می رسد تا مشکی است پیرهنم، با دم حسین عیسی نَفَس گرفته اگر با …

ادامه مطلب

هر‌کس که دل از‌خویشتن کنده‌است‌اینجا در دام دلدار ازل بند است اینجا

هر‌کس که دل از‌خویشتن کنده‌است‌اینجا در دام دلدار ازل بند است اینجا از جان‌نثاری‌های مجنون دور لیلی پیداست نرخ عاشقی چند است اینجا قد زلیخا خم شده از هجر یوسف اما همین قد؛ کوه الوند است اینجا زینب حسین است و حسینش نیز زینب عاشق به معشوقش همانند است اینجا …

ادامه مطلب

من از دیارِ غم و روزگارِ بارانم من از اهالیِ اشک و تبارِ بارانم

من از دیارِ غم و روزگارِ بارانم من از اهالیِ اشک و تبارِ بارانم کسی نمانده برایم غریب می‌میرم کسی نمانده بگویم چقدر دلگیرم کسی نمانده بسوزم که عُقده وا گردد کسی نمانده زِ قلبم غمی جدا گردد قسم به سرخیِ چشمم به گرمیِ آهم نرفته از نظرم خاطراتِ جانکاهم …

ادامه مطلب

مانند ابر پیش یتیمان گریسته مردی که پای غصه ی جانان گریسته

مانند ابر پیش یتیمان گریسته مردی که پای غصه ی جانان گریسته هر لحظه زندگی خودش را حسین دید با این حساب از دل و از جان گریسته از داغ و غصه های اسارت درون شام با حال زار و موی پریشان گریسته قطعا به یاد نیزه ی غربت میان …

ادامه مطلب

حرامی دید آشوب تو را چشم ترَت را نه تحمل میکنم اما وداعِ آخرت را نه

حرامی دید آشوب تو را چشم ترَت را نه تحمل میکنم اما وداعِ آخرت را نه لباست کهنه پیراهن، تحمل میکنم باشد ولی ای عشق، غارت کردن انگشترت را نه غریبی تو را شاید دهَم دست فراموشی هجوم و ازدحام شمرها دور و برت را نه فراموشم شود گاهی لبان …

ادامه مطلب

سی سال اشک

سر می گذارم بر سر دیوار روضه وقتی که می افتم به یاد یار روضه عرض ارادت می کنم بر آن مسیحی که روی دوش خود گرفته دار روضه مصداق کل یوم عاشوراست این مرد او شاهدی زنده است در اشعار روضه زخمی قدیمی از در و دیوار دارد آزرده …

ادامه مطلب

سر بریده

پیکرت در قتلگاه افتاده بود و سر نداشت آن طرف بر نیزه‌ای دیدم سرت پیکر نداشت بی برادر بودی و مظلوم، گیر آوردنت گفتم ای قصاب‌ها آخر مگر خواهر نداشت ؟! نیزه نیزه «حا و سین و یا و نونت» سرخ شد کاتبِ این آیه؛ از خون، جوهری بهتر نداشت …

ادامه مطلب

دام عشق

هر کس به دام عشق تو افتد اسیر نیست آنکه گدای خوان تو باشد فقیر نیست گشتم درون تک تک آیات حق ولی سمت بهشت غیر نگاهت مسیر نیست وقتی که گفته اند شفاعت به دست توست در روز حشر گریه کنت سر به زیر نیست ام البنین خجل شده …

ادامه مطلب

دست من و زنجیر

دست من و زنجیر، فکرش را نمی کردم چه زود گشتم پیر، فکرش را نمی کردم بالای تل بودم خودم دیدم که شد خنجر باحنجرت درگیر، فکرش را نمی کردم من با تو بودم، بی تو از عمرِ بدون تو… اینقدر باشم سیر!، فکرش را نمی کردم مسمار و پهلو …

ادامه مطلب

شامِ مصیبت

اشکی مرا به شامِ مصیبت نمانده است چشمی تو را در این شبِ غربت نمانده است ما را به سخت جانیِ خود این گمان نبود هرچند جانِ عرضِ ارادت نمانده است ما را ببخش زنده اگر مانده‌ایم باز گرچه نفَس گرفته و طاقت نمانده است ما خسته‌ایم خسته‌تر از ماست …

ادامه مطلب

تنور

قدم قدم سر پاک تو رفت و جا ماندم برات عید گرفتند و در عزا ماندم چه حکمتی ست که این گوشه جاشدی حتی اسیر مطبخ نامردها شدی حتی شکستن از غم هجر تو قسمت من بود سرتو بود و تنوری که نیمه روشن بود! به تو شبانه چه شبها …

ادامه مطلب

چشم‌ سنگین

خواهرت تفسیر کرد آیات قرآن تورا سنگ‌خوردم تا نبینم سگ باران تورا چندشب پیشم نبودی گیسویت اشفته شد بعد من کی شانه‌ زد موی پریشان‌ تو؟! خواستم سر را بگیرم باز سرگردان شدم کی تمامش میکنند این دستگردان‌ تورا بر سر هر کوچه اول سرشماری میکنم چندجا گم گرده ام‌ …

ادامه مطلب

شکسته زانویم‌

روا بود که گلایه ز روزگار کنم چقدر بر جگرم درد و غصه بار کنم به وحش‌ و‌ طیر سپردم مراقبت باشند کسی نماند کنار تنت! چکار کنم ز خاک صورت تو میکشم به صورت خود که روی خود ز‌ نگاه بد استتار کنم خدا کند که شبیه تنت مرا …

ادامه مطلب