دريافت روضه

ای خصم بد منش تو مزن تازیانه ام من از کنار کشته بابا نمى روم از سایه ی محبت این مهربان پدر با کعب نیزه در تف گرما نمی روم من با على اکبر و عباس آمدم از این دیار، بی کس و تنها نمى روم تنها فتاده چنین در …

  ای قبله حرم،حرم سامرای تو اگه همه مجالس، اعتقاد قلبیمونه،صاحب عزا امام زمانه،اگه با همه وجودتون حس میکنید،آقاتون دم در هر روضه و هر مجلسی می ایسته،دیگه امشب شب یتیمی امام زمانه،امشب خودش صاحب عزااست،قربونت برم،مردم اینجا برا بابات روضه گرفتند،نمی خوام به این زودی برم تو روضه،ولی می …

آسمان ماتم گرفته از جفا یابن الحسن سر کشیده ساقی آن جام بلا یابن الحسن بر دل یاران غمی ناگفتنی بنشسته است غرق ماتم گشته شهر سامرا یا بن الحسن دانم از داغ پدر گریان و سوزانی چو شمع در کنار قبر او داری نوا یابن الحسن ای امید آخرین …

ای نو گل نو ثمرم مهدی جان  حجت الله پسرم مهدی جان بوسه گیرم ز رخ انور تو با دو چشمان ترم مهدی جان زهر کین بر دلم افکنده شرر   سوزد از کین جگرم مهدی جان صورتم را زفا سیر ببین  به جنان رهسسپرم مهدی جان حالا آماده اید دسته …

آقا خدا صبرت بده،این جمعیت امشب جمع شدن بگن آقا،خدا بهت صبر بده،آخه ایام شهادت بابای غریبت امام حسن عسکری است،امشب از همین جا قافله ی دلهامون رو ببریم سامرا،هرکی دوست داره با امام زمان هم ناله شه،بسم الله،آقام،آقام،آقام،فردا شب شب یتیمی امام زمان(عج)است،امام زمان میگه بابا،بابا،بابا،بمیرم،بمیرم،بابا،بابا،چهار پنج سال بیشتر …

ز چشم پُر گوهر من خدا خبر دارد خیلی امام حسن عسکری غریبه ز چشم پُر گوهر من خدا خبر دارد دیگه چی آقاجون؟ بگو ماهم خبر دار بشیم زجان پُر شرر من خدا خبر دارد فارسیش این میشه: سوختم،جیگرم آتیش گرفت. که بود معتصم و ظلم او چگونه شکست …

جان به لب دارم و از درد کشم پا به زمین ای قرار دل من دلبر من ای پسرم عقید خادم امام حسن عسکریه، میگه دیدم آقا یه نگاه به من کرد، آخه وقتی جیگر پاره پاره میشه، دیگه سخن گفتن سخت میشه، بعضی وقت ها با اشاره باید صحبت …

قصه ی تشییع جنازه ی پنج تن آل عباخیلی عجیب و غریبانه است . همه ی مردم معمولا وقتی از دنیا میروند خیلی با عزت و احترام تشییع میشوند .دوستان و آشنایان هم جمع میشوند و به بازماندگان تسلیت میگویند …پنج تن آل عبا سروران همه ی عالمند اما ببینید …

یا مظلوم برخوان غم چو عالمیان را صلا زدنداول صلا به سلسله ی انبیا زد نوبت به اولیا چو رسید آسمان طپیدزان ضربتی که بر سر شیرخدا زدند آن در که جبرئیل امین بود خادمشاهل ستم به پهلوی خیرالنسا زدند بس آتشی ز اخگر الماس ریزه هاافروختند و در حسن …

مریض آمده اما شفا نمی‌خواهد مریض آمده اما شفا نمی‌خواهد قسم به جان شما جز شما نمی‌خواهد برای پیش تو بودن بهانه‌ای کافی‌ست بهشت لطف کریمان بها نمی‌خواهد دلیل ناله‌ی من یک نگاه محبوب است وگرنه درد غلامان دوا نمی‌خواهد فقیر آمدم و دلشکسته پرسیدم: مگر که شاه خراسان گدا …