منتسبین به معصومین

علمدار حسین

حرم از داغ تو دیکر دل مضطر دارد هیچکس نیست که بعد از تو علم بردارد جبراییل است که افتاده زمین یا که تویی چقدر پیکر صدپاره تو پر دارد؟ گر سرت را سر زانو بکشم میریزد سر تو بس که جراحات مکرر دارد به که گویم؟که علمدار رشیدم حالا …

ادامه مطلب

محل تماشا

افتاده ای برای چه از پا؟ بلند شو خوردم زمین کنار تو، از جا بلند شو لشکر به قامت خم من خنده می کند شد علقمه محلِّ تماشا، بلند شو لب تشنه اصغرم دگر از حال رفته است گوید رباب؛ حضرت دریا بلند شو مادر فتاد روی زمین گفت: “یاعلی” …

ادامه مطلب

پلک سقا

این چه ماهی ست زِ خون صورت او پوشیدَه ست؟ این چه نخلی ست به صحرای عطش خشکیدَه ست؟ این چه سروی ست تبر خورده، شکسته ساقه ش؟ این چه یاسی ست که عطرش همه جا پیچیدَه ست؟ به مقامش شهدا روز جزا غبطه خورند این علمدار که بازویش علی …

ادامه مطلب

ماه حرم

عشق مدیون مهربان ماه است هست حتی خدا به او حساس از زبان امام می گویم “رَحِمَ‏ اللّه عَمّی الْعَبَّاس” از شجاعت همین قدَر گویم اسداللّه می شود پدرش شیر، از چشمه ی ادب خورده مادر ام البنین و او پسرش مدح او را چگونه بنویسم لَنگ مانده کُمیت این …

ادامه مطلب

تاشد

آه ؛آبت کرد نام آب آور داشتن چون که محکوم است هرساقی به ساغر داشتن العطش از عمق جان نیزه ها برخاست تا کثرت زخم تو شد منجر به کوثر داشتن در نزاع تیر ها ؛تیر سه شعبه برد کرد بود دعوا بر سر سهم برابر داشتن قامتم تاشد عبا …

ادامه مطلب

موذن

برای مرگ پدر رفتنش جواز شده کنون که کشتن پیغمبران مجاز شده چقدر چشم به راه پدر نشسته علی که زخم های تنش مثل دیده باز شده کم است پیکر او را عبای دوش حسین  یکی خبر برساند عبا نیاز شده موذنی که فرو ریخت در تمامی دشت تمام کرب …

ادامه مطلب

وداع

بزن به چوبه محمل فلک کنون سر خود را  حسین راهى میدان نمود اکبر خود را  وداع کرد ولى هشت مرتبه که نفهمیم  چگونه آمد و آرام کرد خواهر خود را  چنان براى لقاء خدا ز خویش برون شد  به چشم هم زدنى ترک کرد محضر خود را  بپرس از …

ادامه مطلب

عصای دست پدر

پرپر نزن، پرم، جگرم تیر می کشد تو درد می کشی و پرم تیر می کشد پهلوی زخمی تو مرا می کشد علی مانند فاطمه کمرم تیر می کشد راضی نشو که خم بشوم، بشکنم، علی از داغ تو دو چشم ترم تیر می کشد نشکن عصای دست پدر، در …

ادامه مطلب

ولدی علی اکبر

به رویِ خاک جگر ریخته و یا پسرم به روی خاک پسر ریخته و یا جگرم بلند می‌شوم و باز می‌خورم به زمین بلند می‌شوم و می‌خورد زمین کمرم هزار بار بمیری ولی نبینی که… به رویِ دست جوانِ تو دست و پا بزند شکستن کمرت سخت و سخت‌تر اینکه …

ادامه مطلب

بهار حسین

به پیمبر قسم که چشم زدند! قد و بالای حیدری ات را نیزه ای از شکاف پهلویت می برد عطر کوثری ات را با چه سختی گرفتی از این زخم کمی از ارث مادری ات را یاس های حرم پریشان اند ای بهارم، اسیر پاییزی به تنت کافی ست دست …

ادامه مطلب