عزیزانی که تمایل دارند در اجر اخروی روضه خوانی برای اهل بیت علیهم السلام شریک باشند و ما را جهت تامین هزینه های جاری سایت، تایپ مجالس روضه و... یاری فرمایند می توانند از طریق آیکونهای ذیل اقدام نمایند.

خطبه حضرت امام سجاد علیه السلام در شام مجلس یزید

پس از آنکه یزید در محراب نشست و اسرای آل رسول در مسجد حاضر شدند برای تبرئه کردن خود از جنایتی که مرتکب شده و بخاطر عوام فریبی ، امر کرد خطیبی به منبر برود و از آل ابی سفیان و یزید مدیحه سرایی کند و علی بن ابی طالب و حسین بن علی علیهما السلام را مورد نکوهش و ملامت قرار دهد.

خطیب بر منبر رفت و چنین کرد که یزید دستور داده بود. در چنین شرایطی امام سجاد علیه السلام سکوت را شکست و با خشم فریاد زد:

وَیلَکَ اَیُّهَا الخاطِب اِشتَرَیتَ رِضَا المَخلُوقِ بِسَخَطِ الخالِق فَتَبَوَّءَ مَقعَدَکَ مِنَ النّار

یعنی: وای بر تو ای خطیب تو خوشنودی مخلوق را به خشم خالق فروختی و جایگاه خود را در آتش دوزخ قرار دادی.

با این فریاد نفس در سینه خطیب حبس شد و فضای مسجد را سکوت فرا گرفت و مردم متوجه امام شدند.

آنگاه امام رو به یزید فرمود: یا یزید ائذن لی حتى أصعد هذه الأعواد فأتکلم بکلمات لله فیهن رضا ، و لهؤلاء الجلساء فیهن أجر و ثواب

یعنی: ای یزید به من اجازه بده بالای این چوبها بروم و سخنانی بگویم که رضای خدا را در پی داشته باشد و و موجب ثواب و اجر حاضران گردد…

یزید از اجازه دادن امتناع ورزید ولی حاضران از هر طرف خواستند که یزید اجازه دهد

یزید در جواب گفت : اگر به منبر برود پایین نمی آید مگر اینکه آبروی من و آل سفیان را ببرد.

فرزند یزید (معاویه) در جمع حاضر بود گفت: پدر اجازه بده به منبر رود صدایش به جایی نمی رسد.

یزید جواب داد فرزندم شما اینها را نمی شناسید اینها علم فصاحت را از پدرانشان به ارث برده اند می ترسم از سخنانش فتنه ای رخ دهد که گریبان گیر ما شود. حاضران مجددا اصرار کردند یزید گفت:

إنه من أهل بیت قد زقوا العلم زقا

او از اهل بیت محمد است که علم را چشیده اند بطور کامل.

سر انجام یزید مجبور به اجازه شد و امام بر منبر قرار گرفت و و اینچنین فرمود:

أیها الناس أعطینا ستا وفضلنا بسبع : أعطینا العلم ، والحلم ، والسماحه ، والفصاحه ، والشجاعه ، والمحبه فی قلوب المؤمنین ، و فضلنا بأن منا النبی المختار محمدا ، و منا الصدیق ، و منا الطیار ، و منا أسد الله و أسد رسوله ، و منا سبطا هذه الأمه ، من عرفنی فقد عرفنی و من لم یعرفنی أنبأته بحسبی ونسبی أیها الناس أنا ابن مکه و منى ، أنا ابن زمزم والصفا ، أنا ابن من حمل الرکن بأطراف الردا ، أنا ابن خیر من ائتزر وارتدى ، أنا ابن خیر من انتعل واحتفى ، أنا ابن خیر من طاف و سعى ، أنا ابن خیر من حج ولبى ، أنا ابن من حمل على البراق فی الهوا ، أنا ابن من أسری به من المسجد الحرام إلى المسجد الأقصى ، أنا ابن من بلغ به جبرئیل إلى سدره المنتهى ، أنا ابن من دنا فتدلى فکان قاب قوسین أو أدنى ، أنا ابن من صلى بملائکه السماء ، أنا ابن من أوحى إلیه الجلیل ما أوحى ، أنا ابن محمد المصطفى ، أنا ابن علی المرتضى ، أنا ابن من ضرب خراطیم الخلق حتى قالوا : لا إله إلا الله أنا ابن من ضرب بین یدی رسول الله بسیفین ، و طعن برمحین ، و هاجر الهجرتین ، و بایع البیعتین ، و قاتل ببدر و حنین ، و لم یکفر بالله طرفه عین ، أنا ابن صالح المؤمنین ، و وارث النبیین ، و قامع الملحدین ، و یعسوب المسلمین ، و نور المجاهدین و زین العابدین ، و تاج البکائین ، و أصبر الصابرین ، و أفضل القائمین من آل یاسین رسول رب العالمین ، أنا ابن المؤید بجبرئیل ، المنصور بمیکائیل ، أنا ابن المحامی عن حرم المسلمین ، وقاتل المارقین والناکثین والقاسطین ، والمجاهد أعداءه الناصبین و أفخر من مشى من قریش أجمعین ، و أول من أجاب واستجاب لله و لرسوله من المؤمنین ، و أول السابقین ، و قاصم المعتدین ، و مبید المشرکین ، و سهم من مرامی الله على المنافقین ، و لسان حکمه العابدین ، و ناصر دین الله ، و ولی أمر الله ، و بستان حکمه الله ، وعیبه علمه سمح ، سخی ، بهی ، بهلول ، زکی ، أبطحی ، رضی ، مقدام ، همام صابر ، صوام ، مهذب ، قوام ، قاطع الأصلاب ، و مفرق الأحزاب ، أربطهم عنانا ، و أثبتهم جنانا ، و أمضاهم عزیمه ، و أشدهم شکیمه ، أسد باسل ، یطحنهم فی الحروب إذا ازدلفت الأسنه ، و قربت الأعنه ، طحن الرحا و یذروهم فیها ذرو الریح الهشیم ، لیث الحجاز ، وکبش العراق ، مکی مدنی خیفی عقبی بدری أحدی شجری مهاجری ، من العرب سیدها ، و من الوغى لیثها ، وارث المشعرین وأبو السبطین : الحسن والحسین ، ذاک جدی علی بن أبی طالب ثم قال: أنا ابن فاطمه الزهراء ، أنا ابن سیده النساء العالمین انا ابن المقتول ظلما أنا ابن المحزوز الرأس من القفا ، أنا ابن العطشان حتى قضى ، أنا ابن طریح کربلاء ، أنا ابن مسلوب العمامه والرداء ، أنا ابن من بکت علیه ملائکه السماء ، أنا ابن من ناحت علیه الجن فی الأرض والطیر فی الهواء ، أنا ابن من رأسه على السنان یهدى ، أنا ابن من حرمه من العرق إلى تسبى ، أیها الناس ان الله تعالى وله الحمد ابتلانا أهل البیت ببلاء حسن ، حیث جعل رایه الهدى والعدل والتقى فینا ، و جعل رایه الضلاله والردى فی غیرنا.

حمد مخصوص خدایست که ابتدایی برای او نیست و همیشگی ای است که برای اوّلیت او ابتدایی نیست و آخری است که برای او انتهایی نیست و بعد از فنای مخلوقات باقی است اندازه شبها و روزها را معین کرده و بین آنها تقسیم هایی را مقسم نمود پس بزرگ و با برکت است خدایی که پادشاهی بسیار داناست

ای مردم خدا ما را به شش چیز برتری داد و به هفت چیز فضیلت بخشید، به ما علم و حلم (بردباری) و سماحت(سخاوتمندی) و فصاحت و شجاعت و محبت در دلهای مومنین ،عطا شده و به اینکه نبی مختار محمد (صلی الله علیه و آله وسلم) از ماست فضیلت داده شدیم و صدیق (امیر المومنین علیه السلام مقصود است) از ماست و طیار(حضرت جعفر برادر امیر المومنین که پیامبر بخاطر قطع شدن دستان مبارکش به او لقب طیار داد و فرمود : در بهشت دو بال دارد که با آن پرواز می نماید) از ماست و شیر خدا و شیر رسولش از ماست و دو فرزند این امت دو آقایان جوانان اهل بهشت (مقصود امام حسن و امام حسین علیهما السلام است) از ماست.

ای مردم هر کس مرا میشناسد که می شناسد و هر کس مرا نمی شناسد به او خبر می دهم از نسبم و جایگاهم:

من پسر مکه و مِنی هستم ، من پسر زمزم و صفا هستم ، من پسر کسی هستم که رکن (مقصود حجر الاسود است) را در عبا (با گرفتن) اطرافش حمل نمود (اشاره دارد به این واقه تاریخی: حجر الاسود بر اثر خراب شدن کعبه از مکانش خارج گردیده بود و عده ای از بزرگان مکه گرد آمده بودند و هر چه حجر الاسود را در جای خود می گذاردند قرار نمی گرفت  زیرا طبق آنچه در روایات شیعه آمده حجر الاسود باید به دست معصوم در جای خود قرار گیرد ، برای همین متحیر بودند که چه کنند در این هنگام حضرت ختمی مرتبت (ص)که در آن هنگام هنوز به رسالت مبعوث نگردیده بود ، وارد مسجد الحرام گردید و به آنها فرمود: برای اینکه همه در این شرافت شریک باشند عبایی پهن کنند و حجر الاسود را در میان آن بگذارند و آن را حمل کنند تا کنار کعبه، آنگاه با دستان مبارکش آن را در جای خود قرار داد و حجر در جای خود قرار گرفت) من پسر کسی هستم که بهترین قبا پوش هاست و بهترین کسی است که کمر بند بست (کمر را در راه خدا محکم بست) ، من پسر کسی هستم که نعلین و لباس احرام پوشید ، من پسر بهترین طواف و سعی کنندگانم ، من پسر بهترین حج کنندگان و لبیک گویانم ، من پسر کسی هستم که با براق در هوا حمل شد ، من پسر کسی هستم که از مسجد الحرام تا مسجد الاقصی سیر داده شد ، من پسر کسی هستم که با جبرئیل تا صدره المنتهی رسید ، من پسر کسی هستم که (در معراج) بالا رفت و نزدیک شد تا گردید محل اتصال دو قوص بلکه بالاتر ، من پسر کسی هستم که با ملائکه آسمان نماز خواند ، من پسر کسی هستم که (خدای) جلیل بر او وحی نمود آنچه وحی نمود ، من پسر محمد مصطفایم (صلی الله علیه و آله) من پسر علی مرتضایم ، من پسر کسی هستم که به خرطومهای (بینی ها) خلق (خدا) زد تا گفتند: لا اله الا الله ، من پسر کسی هستم که در حضور رسول خدا با دو شمشیر می جنگید ، و با دو نیزه ضربه میزد ، و دو هجرت داشت و دو بیعت نمود و به سوی دو قبله نماز خواند و در بدر و حنین جنگید و (به اندازه) حرکت چشمی به خداوند کفر نورزید ، من پسر صالح ترین مومنان و وارث انبیا و از بین برنده روی برگردانان از حق و پادشاه مسلمانان و نور جهاد کنندگان و زینت عبادت کنندگان و تاج گریه کنندگان و صبر کننده ترین صبر کنندگان و با فضیلت ترین قیام کنندگان از آل یس و آل رسول خدای عالمیانم
من پسر کسی هستم که با جبرئیل تایید گردید ، به میکاییل یاری گردید ، من پسر کسی هستم که از حرم مسلمانان حمایت نمود و با ناکسین ( پیمان شکنان ، اشاره به جنگ جمل دارد)  و قاسطین (یعنی ظالمان ، که مقصود معاویه و اصحاب اوست ، اشاره به جنگ صفین) و مارقین (از دین خارج شدگان ، اشاره به جنگ نهروان) جنگید و با دشمنان ناصبی خود جنگید و بهترین رویه ها و خلق و خوی ها را در میان تمام قریش دارا بود و در میان مومنین اولین کسی بود که به دعوت خداوند (توسط پیامبرش) جواب داد و دیگران را هم برای جواب دادن دعوت نمود و پیشتر از تمام سبقت گیرندگان و شکننده تجاوزگران و پراکنده کننده مشرکان و تیری از تیرهای خداوند بر منافقان و زبان حکمت خدای عالمیان و یاری کننده دین خداوند و صاحب (و نگهبان) امر خداوند و باغ حکمت خداوند و مخزن علم خداوند بود ، او که بخشنده ، سخاوتمند ، خیر وصلاح ، پاکیزه و ابطحی(نام دیگر سرزمین منی) و مکی و راضی به رضای خداوند و مورد رضای اوست ، مقدام و بزرگوار و شکیبا و بسیار روزه دار و پاکباخته ی شجاع ، قمقام و قطع کننده ریشه ها (ی کفر و نفاق) و پراکنده کننده گروهها (ی باطل) بود.

در میان مبارزان میدانهای نبرد عنان گیرترینشان ، در فنون رزم ثابت ترینشان ، در گفتار (رجزها) گویاترینشان ، در اراده محکمترینشان ، در حمله و پیشروی شدید ترینشان بود.

شیری شجاع ، بارانی رگبار ، با نیزه ضربه میزد آنگاه که نوک نیزه ها و لجام مرکبها به هم نزدیک می گردید ، مانند آسیاب  خرد می نمود ، آنها را در هم می پیچید مانند بادی که در نیزار افتد ، شیر حجاز بود و قهرمان عراق ، مکی بود و مدنی ، ابطحی ( ابطح نام سر زمین منی) بود و تهامی ، خیفی بود و عقبه ای ، بدری بود و اُحُدی ، شجری بود و مهاجری ، در میان عربها آقایشان و در میان عجمها شیرشان بود ، او وارث دو مشعر و پدر دو سبط (پیامبر) حسن و حسین بود ، محل ظهور عجائب و پراکنده کننده سپاهیان دشمن و شهاب درخشان و شیر پیروز خداوند و مطلوب هر طلب کننده ای بود ، او جد من علی بن ابی طالب علیه السلام است.

من پسر خدیجه کبری هستم ، من پسر پاره تن پیامبر فاطمه زهرا بانوی تمام زنان عالمیان علیهما السلام هستم.

من پسر کسی هستم که به ظلم کشته شد ، من پسر کسی هستم که از قفا سر از بدنش جدا شد ، من پسر کسی هستم که تشنه بود تا جان داد ، من پسر کسی هستم که (بدنش) در کربلا رها شد ، من پسر کسی هستم که امامه و ردا از او گرفته شد ، من پسر کسی هستم که ملائک آسمان بر او گریستند من پسر کسی هستم که جنیان در زمین و پرندگان در هوا بر او نوحه گری نمودند ، من پسر کسی هستم که سرش بالای نیزه هدایت گری می نمود ، من پسر کسی هستم که حرمش (خانواده اش) از عراق تا شام به اسیری برده شدند.

ای مردم بدرستیکه خداوند بلند مرتبه که حمد مخصوص اوست امتحان نمود اهل بیت را به بلایی نیکو از این لحاظ که پرچم هدایت و عدل و تقوی را در میان ما قرار داد و پرچم گمراهی و ارتداد (بی دین شدن) را در غیر ما قرار داد.

در این هنگام شور و هیجان عجیبی بر جمعیت حاضر مسلط گردید کسی نمی توانست از شدت گریه اشک خود را کنترل نماید عده ای خشمگین فریاد می زدند و عده ای دیگر به یزید و دستگاهش دشنام می دادند و می رفت که این اتفاق به انقلابی مبدل گردد.

یزید که سخت مضطرب شده بود به موذن گفت اذان بگو و هدفش این بود که با بلند شدن صدای اذان امام را ساکت کند.

موذن بر خاست و گفت: الله اکبر

تا صدای موذن بلند شد امام علیه السلام سکوت نمود و تا کلمه تکبر موذن تمام شد امام فرمود:

کبیرا لا یقاس و لا یدرک بالحواس

یعنی: بزرگی که با چیزی مقایسه نمی شود و با حواس درک نمی گردد.

وقتی موذن گفت : اشهد ان لا اله الا الله امام فرمود:

شهد بها شعری و بشری و لحمی و دمی و مخی و عظمی

یعنی: به لا اله الا الله شهادت می دهد مو و پوست و گوشت و خون و مغز و استخوانم.

موذن گفت: اشهد ان محمدا رسول الله

در این هنگام امام امامه از سر گرفت و رو به موذن فرمود: تو را به این محمد صلی الله علیه و آله ساعتی خاموش باش. سپس حضرت رو به یزید فرمود: ای یزید! این محمد که نام او با عظمت برده می شود جد توست یا جد من؟ اگر بگویی جد توست همه می دانند تو دروغ گفته ای و اگر جد من است چرا پدرم را مظلومانه کشتی؟ اموالش را به غارت بردی و اهل بیتش را اسیر کردی؟

در این لحظه امام علیه السلام با دست مبارک گریبان لباسش را پاره کرد و سخت گریست سپس فرمود: به خدا قسم! اگر در دنیا کسی باشد که جدش رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم  باشد آن شخص منم.

آنگاه امام سجاد ع رو به مردم نمود و فرمود: مردم! چرا یزید پدرم را کشت؟ چرا ما را مانند آنها که از اسلام بیگانه اند اسیر کرد؟

آنگاه رو به یزید فرمود: یزید! با این همه جنایات باز تو می گویی اشهد ان محمدا رسول الله و در مقابل قبله می ایستی؟ در حالیکه در روز قیامت جدم و پدرم دشمن تو هستند.

یزید که اوضاع را برای خود نامناسب می دید فریاد زد و به موذن گفت: بگو قد قامت الصلاه
در این هنگام بین مردم همهمه شد بعضی نماز خواندند (یعنی به یزید اقتدا کردند) و بعضی نماز نخوانده متفرق شدند.


منابع:

۱- بحار الانوار(علامه مجلسی) ج ۴۵ ص ۱۳۸و۱۷۴.

۲- العوالم الامام حسین ع (شیخ عبد الله بحرانی) ص ۴۳۸.

۳- معالم المدرستین(سید مرتضی عسکری) ج ۳ ص۱۶۶.

۴- کتاب الفتوح(احمد بن اعثم کوفی)ج ۵ ص ۱۳۳.

۵-حقوق ال البیت ع فی الکتاب و السنه باتفاق الامه(شیخ محمد حسین الحاج)ص ۸۶.

۶- الاحتجاج(شیخ طبرسی) ج۲ ص ۳۹.

۷- مناقب ال ابی طالب( ابن شهر آشوب) ج ۳ ص ۳۰۵.

۸- لواعج الاشجان (سید محسن امین) ص ۲۳۶.

۹- رجال ترکوا بصمات علی قسمات التاریخ( سید لطیف قزوینی)ص ۱۳۶.

۱۰- بلاغه الامام علی بن الحسین ع( جعفر عباس الحائری) ص ۹۷.

۱۱- چهارده نور پاک (دکتر عقیقی بخشایشی)ج۶.

۱۲- من اخلاق الامام حسین(عبد العظیم مهتدی بحرانی)ص ۲۷۱.

۱۳-موسوعه شهادت معصومین ع (لجنه الحدیث فی معهد باقر العلوم ) ج ۲ ص ۳۸۰.

۱۴- شرح احقاق الحق (السید مرعشی)ج ۱۲.

۱۵- الاخلاق الحسینیه ع (جعفر بیاتی) ص ۱۰۸.

۱۶- جهاد الامام سجاد ع (سید محمد رضا جلالی) ص ۵۱.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.