عزیزانی که تمایل دارند در اجر اخروی روضه خوانی برای اهل بیت علیهم السلام شریک باشند و ما را جهت تامین هزینه های جاری سایت، تایپ مجالس روضه و... یاری فرمایند می توانند از طریق آیکونهای ذیل اقدام نمایند.

آخرین روز حیات رسول اکرم صلی الله علیه و آله

روز بعد مرض حضرت رسول شدت پیدا کرد و مردم را از ورود به منزل منع کردند و به کسى اجازه ندادند تا از آن جناب عیادت کند، امیر المؤمنین علیه السّلام همواره در خدمت پیغمبر بودند و از وى مفارقت نمی کردند مگر براى انجام کارهاى لازم و ضرورى.
امیر المؤمنین علیه السّلام براى انجام کارى از منزل بیرون شدند، و در این هنگام حضرت رسول صلّى اللَّه علیه و آله که از شدت تب بى حال شده بودند به خود آمدند و علی علیه السّلام را در کنار خود ندیدند، فرمودند برادر و یارم را بگوئید نزد من حاضر شود، پس از این بار دیگر ضعف بر او مستولى شد.
 
عائشه گفت: ابو بکر را طلب کنید او را در خدمت پیغمبر حاضر کردند، هنگامى که دیدگان مبارکش بر ابو بکر افتاد چهره اش را از وى برگردانید ابو بکر نیز فورا از منزل بیرون شد، بار دیگر پیغمبر فرمود: برادر و یار مرا نزدم طلب کنید.
حفصه گفت: عمر را طلب کنید هنگامى که عمر در پیش آن جناب حاضر شدند حضرت از دیدن عمر ناراحت شد و صورت خود را از او برگردانید، مرتبه سوم فرمود: برادر و یارم را نزد من بخوانید، ام سلمه گفت: على بن ابى طالب را طلب کنید تا در نزد وى حاضر شود زیرا اکنون پیغمبر جز على دیگرى را اراده نکرده است هنگامى که امیر المؤمنین در نزد حضرت حاضر شد، او را در نزد خود مکان داد و با او در نهانى به گفتگو پرداخت، بعد از مذاکرات چندى امیر المؤمنین از خدمت پیغمبر برخاست و در گوشه اى نشست، در این هنگام حضرت رسول به خواب رفتند و علی علیه السّلام از منزل بیرون شدند.
مسلمانان که در بیرون اجتماع کرده بودند گفتند: یا ابا الحسن پیغمبر در نهانى با شما چه مطالبى را در میان گذاشت فرمود: حضرت رسول صلّى اللَّه علیه و آله هزار باب از علم را بروى من گشود، که از هر درى هزار درب دیگر گشوده می گردد، و در ضمن وصایا موضوعاتى را به من تذکر داد که من همه آنها را ان شاء اللَّه انجام خواهم داد.
سپس مرض پیغمبر شدت پیدا کرد و وفات او نزدیک شد، در آخرین لحظات حیات به على بن ابى طالب علیه السّلام فرمود: اینک سرم را روى دامن خود بگذار زیرا امر خداوند نزدیک شده و آخرین دقائق زندگى من در این جهان در رسیده است.
هر گاه جان از کالبدم بیرون شد او را در دست بگیر و به صورت خود بکش پس از این مرا بطرف قبله برگردان و غسل و تکفین مرا خود انجام ده، و بر من نماز بگذار، و تا آنگاه که بدن مرا در زیر خاک پنهان نساخته اى از من مفارقت نکن، و در همه این امور از خداوند استعانت بجوى.
در این هنگام امیر المؤمنین علیه السّلام سر مبارک حضرت رسول صلّى اللَّه علیه و آله را در دامن خود گذاشت، و آن جناب از فشار مرض از حال رفت، حضرت زهرا سلام اللَّه علیها در چهره پدرش می نگریست و گریه می کرد و این شعر را قرائت می نمود:
و أبیض یستسقى الغمام بوجهه         ثمال الیتامى عصمه للأرامل
       
حضرت رسول دیدگان مبارکش را باز کرد و با صوت ضعیف گفت: اى دخترک من این بیت گفته عمویت ابو طالب است، شما به جاى او این آیه را از قرآن قرائت کنید: وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى  أَعْقابِکُمْ .
در این هنگام حضرت زهراء سلام اللَّه علیها مدتى گریه کرد پدر بزرگوارش او را نزدیک خود طلبید و مطالبى را در نهانى با او در میان گذاشت که در اثر آن چهره اش از هم باز شد و آثار خوشحالى در وى ظاهر گردید.
بعد از این مذاکرات که با حضرت زهراء سلام اللَّه علیها انجام پذیرفت جان پاکش از کالبد شریفش بیرون شد و در این حال دست امیر المؤمنین علیه السّلام در زیر گلوى آن جناب قرار داشت و جان شریف او در دست علی علیه السّلام قرار گرفت و آن حضرت او را بالاى سر خود بردند و پس از آن بصورت خود کشیدند پس از اینکه حضرت رسول صلّى اللَّه علیه و آله از دنیا رفتند امیر المؤمنین علیه السّلام طبق وصیت آن جناب بدن مبارک او را بطرف قبله کشیدند و تشریفات تغسیل و تکفین او را فراهم کردند.
از حضرت زهرا سؤال شد پدرت در نهانى چه موضوعاتى با شما در میان نهاد؟
فرمود: پدرم بمن اطلاع داد که من اول کس از اهل بیت او خواهم بود که بوى ملحق میگردم، و این قضیه در همین نزدیکى ها انجام خواهد گرفت، و بهمین جهت من خوشحال شدم.
 از ام سلمه روایت شده که وى گفت: در روزى که حضرت رسول وفات کردند من دست خود را در سینه او قرار دادم و اکنون که مدتى از آن زمان  می گذرد و با اینکه من همواره طعام میخورم و وضوء میگریم هنوز بوى مشک از دست استشمام مى شود.
حضرت زهرا سلام اللَّه علیها در آن هنگام که مرض پدر بزرگوارش شدت کرده بود فریاد میزد، اى پدرى که همواره با جبرئیل سخن می گفتى و از پروردگارت دورى نگزیدى، و اکنون در بهشت خداوند جاى گزیده اى و دعوت پروردگارت را اجابت کردى.
 حضرت باقر علیه السّلام فرمود: هنگامى که وفات حضرت نزدیک شد جبرئیل در خدمت آن جناب حاضر شد و عرض کرد یا رسول اللَّه میل دارى به دنیا رجوع کنى؟ فرمود میل دارم بطرف پروردگارم بروم و بدنیا نیازى ندارم.


منبع: ترجمه إعلام الورى،۲۰۴،وفات حضرت رسول صلى الله علیه و آله.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.