عزیزانی که تمایل دارند در اجر اخروی روضه خوانی برای اهل بیت علیهم السلام شریک باشند و ما را جهت تامین هزینه های جاری سایت، تایپ مجالس روضه و... یاری فرمایند می توانند از طریق آیکونهای ذیل اقدام نمایند.

گریزهای جانسوز روضه امام حسن به روضه حضرت زهراء علیهما السلام

مقایسه تیرباران و میخ در

جنازه ی امام حسن (ع) را تیرباران کردند,اما بین تیر و بدن امام (ع) تابوت واسطه بود . بمیرم برای آن مظلومه ای که بین درو دیوار قرار گرفت ؛ اما بین میخ در و سینه اش هیچ واسطه ای نبود …..

اگر هفتاد تیر کین برروی تنم آید

خدا داند که با آن زخم میخ دربرابر نیست

چهل سال است می پرسی که در کوچه چه ها دیدم

اگر پاره جگر گشتم به جز از داغ مادر نیست

اگر چه دشت پر خونم ، دل و چشمت پراز خون کرد

بمیرم از برای چشم تو این طشت آخر نیست

شاعر: فدایی مازندرانی

منبع:کتاب گریزهای مداحی،نویسنده: محمد هادی میهن دوست

بی تابی امام حسن (علیه السّلام) در سوگ مادر

روزی علامه حسن زاده آملی در ضمن بیاناتشان برای لحظه ای جریان غصب فدک از حضرت زهرا (سلام الله علیها) را بیان نموده و آهی کشیدند، سپس فرمودند: نکته ای که می گویم، مبالغه نیست و حقیقت دارد که دومی، شقی ترین اشقیاء بر روی زمین می باشد.

ایشان در ادامه فرمایشاتشان واقعه و جریان برخورد حضرت زهرا (سلام الله علیها) را با آن ملعون در کوچه بیان نموده و فرمودند: بماند در کوچه چه گذشت، اما زمانی که فاطمه ی زهرا (سلام الله علیها) رحلت فرمودند: امام حسن (علیه السّلام) بیشتر از امام حسین (علیه السّلام) و زینب (سلام الله علیها) جزع و فزع می کردند، عده ای خدمت امام رسیدند و گفتند: آقا برخیزید و این قدر گریه و بی تابی نکنید، شما فرزند بزرگ هستید و این گریه ی شدید شما، باعث بی تابی بیشتر برادرتان و خواهرتان که کوچکتر از شما هستند می شود.

امام حسن (علیه السّلام) فرمودند: اگر برادرم حسین (علیه السّلام) نیز مانند من می دانست که در کوچه چه گذشت و آن صحنه ی دلخراش جگر سوز را می دید او هم مانند من بلکه بیشتر بی تابی می کرد. چگونه برای مادرم نگریم در حالی که آن نانجیب چنان سیلی محکمی به صورت مادرم نواخت که بر زمین افتاد، سپس برخاسته و با هم به خانه آمدیم.

معجزات و کرامات امام حسن مجتبی ص ۱۸۹ به نقل از حجه الاسلام عزیزی

منبع:کتاب گلواژه های روضه

امام حسن (ع) دو بار جان داد!

جان دادن برای امام حسن (ع) آسان بود ؛ چرا که یک بار دیگر هم جان داده بود . آن هنگامی که همراه مادر در کوچه های تنگ بنی هاشم عبور میکرد . از این طرف که میرفتند ؛ دستان امام حسن در دستان مادر بود اما وقتی از آن کوچه برمیگشتند دیگر دستان مادر دردستان امام حسن (ع) بود . امام حسن (ع) شده بود عصای دست مادر . به زبان حال میگفت :مادر جان ! بیا زودتر برگردیم . مادر جان هنوز که عده کشی نکردند بیا برگردیم . مادر !کجا میروی ؟ راه خانه از آن طرف نیست . مادر نکند چشمانت تار می بیند ؟ مادر ! چند لحظه صبر کن گوشواره های خونیت را بردارم . مادرجان ! صبرکن . مگر نمیگویی حرفی به بابایم نزن ؟ مگر نمیگویی نباید علی (ع) ازاین جریان چیزی بفهمد ؟ پس صبرکن تا چادر خاکی ات را بتکانم . مادر جان ! جان بابا اگر قدم میرسید حتما خودم را سپر میکردم تا ضربه ی سیلی به شما نخورد .

دشمن میان کوچه چو بگرفت برتو راه

رویش سیاه باد کزاو شد جهانسیاه

دستش بلند گشت نگویم دگرچه شد

ترسم که جان شودبه انس و جان تباه

دستش بلند گشت ولی در درون خاک

ازدل کشید ناله پیمبر که آه آه

خورشید مات شد که چرا نیمه های روز

در کوچه های شهر مدینه گرفته ماه

     شاعر: میثم

منبع:کتاب گریزهای مداحی،نویسنده: محمد هادی میهن دوست

انتشارات: صبح امید

چرا روضه ی ما را نمی خوانی؟

در همه جای عالم نمی شود اسم حسین (علیه السّلام) را بیاوری، اما اسم زینب (سلام الله علیها) را نیاوری از آن طرف هیچ جایی نمی شود اسم امام حسن (علیه السّلام) را بیاوری، اما اسم مادر را نیاوری مگه نبود به خواب عبدالزهرا آمدند، گفتند: چرا روضه ی ما را نمی خوانی؟

عبدالزهرا گفت: آقاجان مگر روضه ی شما بیست و هشت صفر نیست؟ جگر پاره و طشت نیست،  من همیشه می خوانم.

فرموده باشد: عبدالزهرا ! این روضه ی ما هست، ولی روضه ی اصلی ما آن موقع بود که دستم در دست مادرم تو کوچه های مدینه می رفتیم، نانجیب سر راه ما را گرفت … .

منبع:کتاب گلواژه های روضه

به یبانی دیگر:

یه بزرگ می گفت:اگه دو ماه خوب برا امام حسین علیه السلام گریه کنی ، بهت اجازه می دن برا امام حسن علیه السلام گریه کنی،بزارید من از زبان خود آقا امام حسن مجتبی علیه السلام براتون روضه بخونم،گفت:عبدالزهرا خیلی وقته روضه مارو نمی خونی،(عبدالزهرا نوکر خوب و با سابقه ابی عبدالله،کربلا دفنه،خوشبحال نوکری که سرانجام،تو حرم حسین علیه السلام خاک بشه)آقا جان  من یه عمری روضه خوان شما هستم،مگه روضه شما اونایی نیست که به ما رسیده،آقا جانم،شمارو مسموم کردند،جگر نازنیین شما پاره پاره شد،بدن نازنین شما رو تیربارون کردند،فرمود عبدالزهرا اینها همه روضه های منه،درست می گی، خوبم خوندی،اما روضه ما اهلبیت اون لحضه ای است که،هنوز بدن جد ما پیغمبر رو زمین بود،یه عده اُمدند،در خونمونو آتیش زدند،عبدالزهرا جلو چشم ما، مادرمونو زدند….

غریب مدینه ؟

چرا به امام حسن (ع) میگویند :غریب مدینه ؟ یک وجه میتواند این باشد که قبر شریف آن حضرت در بقیع ؛ گنبد و بارگاه و ظاهری ندارد . یا بگویم وجه غربت آن حضرت این است که سرداران لشکر امام حسن به او خیانت کردند و حتی دوستانش به او گفتند : یا مذل المومنین ؛ ای کسی که ذلیل کننده ی مومنان هستی ؛ اینها همه درست است اما یک وجه هم این است که امام حسن تنها پسری بود که در آن کوچه همراه مادرش ،حضرت زهرا (س) حاضر بود تنها فرزندی بود که دید مادرش در آن کوچه سیلی خورد و نقش زمین شد . بعد آن جریان هم نمیتوانست به کسی حرفی بزند . همه ی این ها بغض شده بود . باید هم بعدها به صورت پاره های جگر درون طشت بریزد ؛ لذا

از تاب رفت و طشت طلب کرد و ناله کرد

و آن طشت را از خون جگر باغ و لاله کرد

خونی که خورده بود همه عمر از گلو ریخت

دل را تهی ز خون دل چند ساله کرد

ممنونم ای زهر جفا کردی مرا حاجت روا

درد غم و دیرینه ام دادی طبیبانه شفا

کاش آن زمان می آمدی در کوچه های بی کسی

تا می گرفتی پیش از این با جرعه ای جان مرا

تا که نمی دیدم دگر آن صحنه های پر شرر

شاهد نمی شد چشم من بر ضرب سیلی جفا

یا آنکه آتش می زدی بر این دل خونین جگر

تا که نبینم پشت در افتادن خیرالنسا

منبع:کتاب گریزهای مداحی،نویسنده: محمد هادی میهن دوست

انتشارات: صبح امید

قسم مروان به عصمت حضرت زهرا (سلام الله علیها)

مروان به دستور معاویه – علیها اللعنه – در خطبه های نماز جمعه، نسبت به امیرالمؤمنین (علیه السّلام) و امام حسن (علیه السّلام) مجتبی سبّ و ناسزا می گفت: یک روز اسامه بن زید که یکی از اصحاب رسول خدا بود، در پای منبر مروان نشسته بود، این واقعه را دید و دشنام ها را شنید، طاقت نیاورده با چشم گریان به در خانه ی امام حسین (علیه السّلام) رفته و عرض کرد: الان مسجد بودم که مروان به منبر رفت در حضور برادرت امام حسن مجتبی (علیه السّلام) به امیرالمؤمنین (علیه السّلام) ناسزا گفت.

لمّا سمع الامام امتلات عیناه بالدم

(چشم های حضرت مانند دو کاسه ی خون شد.)

شمشیر را از غلاف کشیده با پای برهنه دوان دوان به سمت مسجد حرکت کرد. نگهبانان و غلامان مروان هنگامی که حالت امام حسین (علیه السّلام) را دیدند: (کالاسد الهجوم و القضاء المحتوم)

مانند شیری که می آید، بر خود ترسیدند، آن حضرت وارد مسجد شد، مروان را از گریبانش گرفته و از منبر پایین کشید، عمامه ی او را به گردنش پیچید و نزدیک بود، روح از بدنش بیرون رود. سپس مروان رو کرد به امام حسن (علیه السّلام) گفت: یا ابا محمد! یا حسن بن علی ! ترا به عصمت مادرت حضرت زهرا (سلام الله علیها) به فریاد من برس و مرا از دست برادرت حسین (علیه السّلام) نجات بده.

امام مجتبی تا نام مادر را شنید از جا برخاست به نزد برادر آمده، فرمودند: برادر به جان من دست از مروان بردار.

امام حسن (علیه السّلام) فرمودند: مرا به عصمت مادر قسم داد مگر ما قرار نگذاشته بودیم هر که ما را به عصمت زهرا (سلام الله علیها) قسم بدهد هر حاجتی که داشته باشد برآورده می شود.

امام حسین (علیه السّلام) دست از مروان برداشت و او را به خاطر قسمی که به مادرش داده بود رها کردند.

ریاض القدس، ج ۱، ص ۲۰

منبع:کتاب گلواژه های روضه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.