عزیزانی که تمایل دارند در اجر اخروی روضه خوانی برای اهل بیت علیهم السلام شریک باشند و ما را جهت تامین هزینه های جاری سایت، تایپ مجالس روضه و... یاری فرمایند می توانند از طریق آیکونهای ذیل اقدام نمایند.

روضه و توسل به حضرت صدیقۀ طاهره زهرایِ مرضیه سلام الله علیها _ حاج میثم مطیعی

یه حرفی بزن منم حسنت
پاشو کسی نیست بزنه باز لگد به تنت

*مادر بلند شو .. مادر بلند شو ..*

قسم به همین چشایِ پر آب
دیگه نمیذارم بسوزوننت ..
بگو چی شده؟!
آخه چرا سرده همه بدنت

مادر ..
اگه میشه یه بارِ دیگه برگرد
چه جوری میشه بی تو زندگی کرد؟!
بی خداحافظی رفتی و هر روز
می میرم از این درد ..

*آره زهرا بی خداحافظی رفت .. روز آخر کار خونه کرده بود .. موهای زینبش رو شونه کرده بود .. به زحمت تو خونه راه می رفت ، جارو میکرد .. بچه ها خوشحال بودن مادر از جا بلند شد ..
وقتی فاطمه زهرا به شهادت رسید ، کسی منزل نبود بچه هاش بیرون بودن فقط اسما بود امیرالمومنین هم که مسجد بود.. تنهایی جان داد ..

بچه هاش اومدن گفتن اسماء مادر ما این ساعت نمیخوابه.. یه مرتبه عرضه داشت :“یَابْنَیْ رسول الله لَیسَت اُمُّکُما نائمَه…” مادر که نخوابیده.. “قد فارقَتِ الدُّنیا….”مادرتون از دنیا رفته..*

من بی تو نمی مونم
من رازِ مگو دارم ، پریشونم..

نگاهی بکن با مهر چشات
حسینِ با گریه گذاشته سر کفِ پات
*اسما میگه نگاه کردم دیدم رفته پایین پای مادر صورت گذاشته کف پای مادر ..*

یه چیزی بگو با مِهرِ صدات
یه حرفی بزن تا حسین نمرده برات
تو رو جون من بمون پیشمون
ای حسین به فدات .‌‌.

مادر. ..
می بینه زینب با گریه من رو
توو بغلش داره سه تا کفن رو
میگه بهش دادی یادگاری، یه پیرُهن رو

الان کف پاتم اما..
توو قصّه ی عاشورا
رو دامن تو میشه سرِ من جدا..

*صدای مادر پهلو شکسته بلند شد: بُنَیَّ ..‌‌. بُنَیَّ …
اجازه بدید روضه م رو اینجوری بگم .. تو گودیِ قتلگاه اون حول و حوش چندتا صدا شنیده شد؛ اول صدای اون ملعون بود صدا زد:“ما تَنتَظِرونَ مِن رَجُل.‌‌‌.”
منتظر چی هستید ؟ برید راحتش کنید .‌.

یه صدا ، صدای خواهرش بود ، از خیمه ها بیرون آمد .. می دوید ، می نشست ، می افتاد ، بلند میشد ، دوباره با صورت به زمین می افتاد .. شروع کرد با پیغمبر حرف زدن .. یه هم صدا ، صدایِ منادی بود از آسمان صدا زد : “قُتِلَ الحُسَین بالحَجَرِ والعصا والخَشَبِ والسَّنان..” یه صدا هم صدای مادرش بود .. صدا میزد:
“بُنَیَّ…” یه صدایی هم از حلقوم بریده بلند میشد. .. صدا میزد :“اُخَیَّ .. اِلیَّ .. “ بیا .. بیا ..

یه صدای دیگه هم بلند شد .. فرماندۀ لشگر صدا زد : اسب سوارا بیاید .. اونا که اسبشون رو نعل تازه زدن بیان .. امونش ندید .. زینب از قتلگاه برو بیرون ..*

نغمه پرداز: اکبر شیخی
شاعر: سید مهدی سرخان

.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.