صدا زد علی که بیرون برن
بمونن کنارم بَنی فاطمه
فقط این میون کسی که باید
با این ها بمونه علمدارمه ..
اباالفضلِ من ، علمدارِ من
توانِ سپاهِ حسین و حسن
بیا مه جبین ، کنارم بشین
بده جانِ بابا یه قولی به من :
بذار دستاتُ تو دستِ حسین
همه هستیِ توست هست حسین
تو تنهاییاش تو اون تشنگیش
امیدش به دستِ تو بسته حسین
اباالفضلِ من ، علمدارِ من
امیدم به دستِ تو پهلوون
یادت باشه کار به هر جا رسید
تا آخر کنارِ حسینم بمون
اباالفضلِ من ، علمدارِ من
نذاری به عشقت جسارت کنند
نذاری یه وقت تا تو زنده ای
همین کوفیا خیمه غارت کنند
اباالفضلِ من ، علمدارِ من
یادت باشه آب آبرویِ تو
یادت باشه که خودِ فاطمه
تو اون لحظه ها روبرویِ تو
حسینم بدون ، تو اون خاک و خون
تو آتیش به قلب خدا میزنی
یه روزی میاد غریبِ غریب
توی خاک و خون دست و پا میزنی
بگو دخترات مهیا بشن
که کعب نی از دشمنا میخورن
تو اون ازدحام میاد خواهرت
سرت رو جلوش از قفا میبرن
حسین …
.