عزیزانی که تمایل دارند در اجر اخروی روضه خوانی برای اهل بیت علیهم السلام شریک باشند و ما را جهت تامین هزینه های جاری سایت، تایپ مجالس روضه و... یاری فرمایند می توانند از طریق آیکونهای ذیل اقدام نمایند.

روضه و توسل ویژۀ شهادت پیامبر اکرم صلوات الله علیه به نفس حاج محمد طاهری

از بس که در فراق تو دل نوحه گر شده
روزم به شام غربت و غم تیره تر شده

آزرده گشت خاطرت از کرده های من
آقا ببخش نوکرتان دردسر شده

تنها خودت برای ظهورت دعا کنی
وقتی دعایِ من ز گنه بی اثر شده

از شام هجرِ یار بسی توشه می برد
آن کس که اهلِ ذکر و دعایِ سحر شده

بودم مریض و روضۀ تو شد دوای من
حالم به لطفتان چقدر خوب تر شده

رفت از نظر محرّم و آقا نیامدی
حالا بیا که آخرِ ماهِ صفر شده

بعد از دو ماه گریه به غم های کربلا
حالا زمانِ ندبه به داغی دگر شده

یثرب برایِ فاطمه نقشه کشیده است
یثرب چقدر بعدِ نبی خیره سر شده

باید که بعد از این به غم مادرت گریست
فصلِ شروع ماتم خیرالبشر شده

از شعله های پشتِ در خانۀ علی است
گر آتشی به کرب و بلا شعله ور شده

آن روز اگر به صورت مادر نمی زدند
لطمه دگر به چهرۀ دختر نمی زدند

*رسولِ خدا تو بستر افتاده انگار همۀ این روزا رو داره میبینه *کأنی بها وقد دخل الذل بیتها، وانتهکت حرمتها، وغصبت حقها، ومنعت إرثها، وکسر جنبها، وأسقطت جنینها ..* فاطمه جان انگار دارم میبینم خاری دیگه وارد این خونه میشه به جایِ اون عزتی که شما داشتید .. انگار دارم میبنم حرمتتُ دارن میشکنن .. حقتو ازت میگیرن …*

.

.

جانِ عالم فدایِ پیغمبر
بی نگاهش نبود طی طریق
شان او را نگفته‌ایم درست
وصفِ او را نخوانده‌ایم دقیق

عالمی بی تلالو نورش
به ضلالت همیشه محکوم است
به فدایش که بین اُمت خویش
هم غریب است و هم که مظلوم است

عقل ما عاجز است از درکش

*مگه کسی میتونه پیامبرِ خدا رو توصیف کنه وقتی امیرالمومنین در وصفِ رسول خدا می فرماید أَنَا عَبْدٌ مِنْ عَبِیدِ مُحَمَّدٍ ..*

عقل ما عاجز است از درکش
علت خلق کائنات است او
بی وجودش همیشه گمراهیم
چون که تنها ره نجات است او

کیست جز حضرت محمد (ص) که
در دل عرش قره العین است
بین ذات خدا و حضرت او
فاصله کم ز قاب قوسین است

عمر چل سالۀ رسالت او
آیه در آیه مهربانی بود
گرچه بر خاک بود شصت و سه سال
اهل اینجا نه ، آسمانی بود

اوست آنکه در شب معراج
با خداوند همکلام شده است
بعد از ابلاغ روز عید غدیر
کار او با جهان تمام شده است

لحظۀ رفتن از علی می‌گفت
دین اسلام روح تازه گرفت
وقت وارد شدن به خانۀ او
ملک الموت هم اجازه گرفت

*فاطمه دید صدایِ دربِ خانه میاد ، درُ باز کرد به هیبتِ یه جوانِ عربی اجازه میدید وارد منزل بشم ، حضرتِ زهرا فرمودند خیر ، بابام حالِ خوبی ندارند کسی رو به ملاقات نمی پذیره .. وقتی اومد پیغمبر سوال کرد فاطمه جان کی بود در میزد؟.. وقتی عرضه داشت؛ پیغمبر فرمود این برادرم عزرائیلِ .. از کسی اذن نمیگیره اما به حرمت این خونه از تو اذن گرفته .. ملک الموت میخواد واردِ این خونه بشه اذن میگیره .. (قربونِ این دلایِ آماده ..) پیغمبرم هر موقع میخواست وارد بشه جلو در می ایستاد دستِ ادب به سینه میزاشت می فرمود السَّلامُ عَلَیْکُمْ یا أهلَ بَیْتِ النُّبُوَّهِ .. از فاطمه اجازه میگرفت وارد میشد .. آخ بمیرم چند روزِ دیگه نه تنها اجازه نگرفتن .. یه عده جمع شدن هیزم آوردن .. رحمتِ خدا به این ناله ها .. نه اینکه اجازه نگرفتن، در این خانه را با لگد باز کردن ..*

خانه‌ای در مدینه که یک عمر
ملجا بی پناهی‌ همه بود
داشت می‌رفت مصطفی اما
دل پریشان برای فاطمه بود

فاطمه، فاطمه همان که رسول
داشت بر دست او نوازش‌ها

*نوشته اند خم میشد رسولِ خدا دستِ فاطمه ش رو بوسه میزد .. نه این که دستُ بالا بیاره خم میشد رسول خدا..*

حضرت مصطفی چه‌ها می‌دید
در پس آن همه سفارش‌ها

فاطمه ، آنکه نزد پیغمبر
هر زمان محترم‌تر از همه بود
چشم این شهر شاهد یک عمر
احترام نبی به فاطمه بود

چشم خود را که بست پیغمبر
فاجعه زود اتفاق افتاد
در دل امت رسول خدا
بذر نامردی و نفاق افتاد

مست قدرت شدند بعضی ها
باطل آمد برای حق پوشی
در فضای مدینه پاشیدند
گرد مسمومی از فراموشی

یادشان رفت -کمتر از یک روز-
آن همه گفتۀ پیمبر را
زودتر از تصور تاریخ
یادشان رفت حق حیدر را

اهل یثرب ، مهاجر و انصار
همگی خویش را نشان دادند
دست یاری علی به پیش آورد
در جوابش سری تکان دادند

فتنه پیچیده تر شد و آنگاه
نوبت غصب حق فاطمه شد
آمد از خانه او پی حقش
تا به مسجد رسید ، همهمه شد

خطبه ای خواند و حق خود را خواست
با روایات و تکیه بر آیات
شیر زن، مثل همسر شیرش
زیر بار ستم رود؟ هیهات!

آنچنان خطبه خواند آنجا که
دست تزویر عاقبت رو شد
سینۀ مسجد النبی آنروز
صحنۀ کارزار بانو شد

مِلک زهراست آسمان و زمین
او به یک باغ احتیاج نداشت
داشت با انحراف می جنگید
درد تحریف دین علاج نداشت

آمد آن روز که شقاوت را
به تماشای مردم آوردند
آمد آن روز که چهل نامرد
تیغ و شمشیر و هیزم آوردند

خانۀ وحی را نگاه کنید
کار او به کجا کشیده شده
این طرف فاطمه به پشت در و
آن طرف هیزمی که چیده شده

آمدند و به درب کوبیدند
خانه ای که پر است از حوری
لگد جمعیت به در می خورد
تا بگیرند بیعت زوری

در هیاهوی این همه ضربه
کفر، آیینه را شکستش داد
میخ میخواست ضربه ای بزند
لگدی یک بهانه دستش داد

آنقدر که فشار بر در بود
به حرارت رسیده بود تنش
همه گفتند محسنش می سوخت
من نوشتم که بیشتر حسنش

آنکه از چادرش ملک می ریخت
نور قدیسه بود در ذاتش
به کدامین گناه نا کرده
گیسوانش گرفته بود آتش

دست حق را به ریسمان بستند
دارد از خانه میرود مولا
فاطمه خواست تا که نگذارد
تازیانه گرفت دستش را

شاعر :محمد رسولی

.

 

.

من میرمُ ای فاطمه جان
پشتِ خونه ت هیزم میارن
پا رویِ حقِ مرتضی و
پا رویِ چادرت میزارن

بهشتُ با بال و پرت میسوزونن
به پیشِ چشم همسرت میسوزونن
ای وای تو رو با پسرت میسوزونن ، فاطمه جان ..

«ای وایِ من ، ای وایِ من ، ای وایِ من ..»

میمونه این فاجعۀ تلخ
برا همیشه تویِ تاریخ
دردِ تو رو باید بپرسم
از پنچه هایِ سرخ یک میخ

قامت کمون دنبالِ مرتضی میری
نفس نفس زنون تو کوچه ها میری
زهرایِ من به زیرِ دستُ و پامیری

«ای وایِ من ، ای وایِ من ، ای وایِ من ..»

*دورِ بستر همه دارن گریه میکنن پیغمبر تو بستر افتاده ، امیرالمومنین ، حضرت صدیقه ، اسماء همه دارن گریه میکنن .. یه وقت دیدن در باز شد حسنین اومدن خودشونُ رو بدنِ پیغمبر انداختن .. رسولِ خدا تو حالتِ احتضارِ .. روایت داره سینۀ محتضر باید سبک باشه تا امیرالمومنین اومد بچه ها رو برداره یه وقت پیغمبر اشاره کرد بزارید باشن .. اونا رو سینۀ من باشند من راحت جون میدم .. اما دیدن همینطور که عرقِ سرد کرده پیغمبر هی نگاه به ابی عبدالله میکنه .. زیرِ گلوشُ میبوسه .. هی میگه «مالی و لیزید؟ لا بارک الله فیه، اللهم العن یزید» ما رو به یزید چه کار .. لعنت کرد پیغمبر قاتلین ابی عبدالله رو ..*

روضه ها رو دارم میبینم
دلم از این قصه ها خونه
این دم آخری بزار تا،
حسین رویِ سینه م بمونه

یه روز میاد که با پا رو سینه ش میرن
پیرهنشُ از پیکرش در میارن
کاش که برن براش یکم آب بیارن

«ای وایِ حسین ، ای وایِ حسین ..»

حسینمُ آبش ندادن
حسینمُ خاکش نکردن
هنوز دارن این نانجیبا
میونِ گودالُ میگردن

سرش رو میبرن به رویِ نیزه ها
تنش میمونه زیرِ سم مرکبا
واویلا من دفنه أهل القرى

*وقتی امیرالمومنین بدنِ رسول خدا رو داره غسل میده ، مولا میگه خواستم پیراهن از تن بیرون کنم ، ندا اومد علی جان ، پیراهن از تنش بیرون نیار .. از زیرِ پیراهن بدنُ غسل بده .. وقتی بدنُ به صورت میخاست بخواباند پشتِ حضرتُ غسل بده باز خطاب اومد رسولِ خدا رو به صورت رویِ زمین نگذار .. بدنُ رویِ شانه قرار داد بدنُ غسل داد .. باید بگیم یا امیرالمومنین حق هم همینه .. اما الهی بمیرم برا اون آقایی که امام زمان میگه «السلام على الخد التریب ، السلام على البدن السلیب ..» قربونِ اون بدنی که پیراهن از تنش بیرون کردن .. ای حسین ..

.

﴿بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه﴾
www.babolharam.net
ــــــــــــــــــ
هرگونه کپی برداری از متونِ روضه کانون فرهنگی باب الحرم در سایت و کانال هایِ مرتبط با فضایِ روضه بدونِ ذکر منبع و درج آدرس سایت و کانال جایز نبوده و مصداق بارز حق الناس می باشد

.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.