عزیزانی که تمایل دارند در اجر اخروی روضه خوانی برای اهل بیت علیهم السلام شریک باشند و ما را جهت تامین هزینه های جاری سایت، تایپ مجالس روضه و... یاری فرمایند می توانند از طریق آیکونهای ذیل اقدام نمایند.

قسمت_اول روضه و توسل به اشبه الناس به رسول الله حضرت علی اکبر علیه السلام اجرا شده شبِ هشتم ماهِ محرم سال ۱۳۹۷ به نفسِ حاج میثم مطیعی


بریم درِ خونه ی علی اکبر، 
یکی از شهدا مارو ببره درِ خونه ی جوانِ امام حسین .. مدافع حرمِ شهید میلاد
مصطفوی، رفقاش میگن تو عملیات داشتیم میرفتیم، یه وقت تیر به گلویش زدند همونجا افتاد
، به شهادت رسید.

 

اوضاع خوبی نداشتیم،گفتیم نمیتونیم برگردونیمش عقب! اما تلاش
کردیم جنازه رو یه گوشه ای بگذاریم دستِ کسی بهش نیافته، داعشی ها به این بدن آسیبِ
بیشتر نزنند! یه مدتی گذشت، به خوابِ یکی از رفیق هاش آمد، گفت: مادرم که از دنیا رفته،
مهمانِ خودمه ولی بابام خیلی بی تابی میکنه! آخه داغِ جوان خیلی سخته
..

 

آدرس داد گفت فلان جا هنوز پیکر من مونده برید بیارید، تحویل
بابام بدید ، بابام دیگه پیر شد! میگه رفقاش آمدند اونجوری که خودش راهنمایی کرده بود
بدنُ برداشتند، اما وقتی می خواستند به باباش بدن خیلی احترام کردن ، بدنُ معطر کردند،
گل بارون کردند، با ادب آوردند تحویل دادند. وقتی بدن رو دادند، همه رفیق هاش گریه
می کردند .. (میگن کربلا هم یک جوانی بوده که هم موقع رفتنش همه گریه کردند ، هم موقع
برگشتنش
..)

 

وقتی میخواست بره میدان ، غیر از امام حسین که چشمهاش پر از
اشک شد، دختر بچه های کوچک از خیمه بیرون آمدند .. دخترها دورش حلقه زدند، گریه می
کردند ، هی می گفتند علی ما غریبیم .. ما بی کسیم .. علی به غربت ما رحم کن! .. داداش
علی، گواشواره مو ببین، بابام برام خریده .. داداش علی، ببین با معجر چه زیبا شدم
.. مثل دُر در صدف شدم ، علی خلخالِ پامو ببین به من رحم کن علی
..

 

میشه یکم پیشم بمونی علی

خوب تو رو نگاه کنم بعد برو

 

*گفت چند قدم پیشم راه
برو .. وقتی اجازه خواست معطل نکرد .. سریع اجازه داد ، فقط گفت چند دقیقه راه برو
ببینمت
..*

 

میشه یکم پیشم بمونی علی

خوب تو رو نگاه کنم بعد برو

خودت بگو چطور میتونم آخه

بسپارم به این جماعت تو رو

 

اینا میخوان جوونم ، که اِرباً اِربا بشه

چطور دلت میاد که قدّ حسین تا بشه

 

خیره میشم .. به خیمه ..

رفتنت رو نمیخام ببینم ..

زود بیا که .. همینجا ..

چشم به راهِ قدمهات میشینم

 

آه ، یا رآدَّ یُوسُف ، پسرم برگردد

*یا رآدَّ یُوسُفَ عَلى
یَعْقُوب
، ای خدایی که یوسف رو به یعقوب برگردوندی
*

 

آه ، یا رآدَّ یُوسُف ، پسرم برگردد

باز دلشوره ای افتاده به جانم، چه کنم؟

 

*چرا دلشوره افتاد به
جانِ مبارکت؟ مگه چی شد؟
!*

 

یک نفر آمد جلو علی ، ملعون چنان ضربه ای به سرِ علی زد .. علی
بیهوش شد
..

علی جونم!

 

زخم هایت یک طرف زخم سرِ تو یک طرف

بغض نامت لشکری را ابن ملجم کرده است

 

*تا الان فکر میکردم
اینکه میگه علی بیهوش شد، همونجا گردن اسبُ گرفت، رویِ سرو گردن اسب افتاد.. اما بعضی
ها میگن رو زمین افتاد! وقتی میخواست زمین بیفته، دست بُرد دورِ گردن اسب، بدنش رویِ
زمین افتاد! گرگ ها شیر شدند، صدا زدند بیایید این هم علیِ
..

 

صف کشیدند، گفتند بیاید آخه اسب راهُ اشتباه رفت .. دو طرف کوچه
باز کردند، اسب اشتباه رفت، رفت تو دلِ کینه توزای قدیمی .. نزدیکتر شد ، دقیق تر زدند،
عمیق تر زدند
..

اینها برای هر چه علی نقشه داشتند!

نامت اسیر بغض هزاران نفر شده ..*

 

بارِ دیگر زنده میشد روضه های کوچه ها *آخه تو مدینه هم کوچه
باز کردند، زهرا چه می کرد؟
!

دنبال حیدر می دوید

از سینه اش خون می چکید ..*


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.