عزیزانی که تمایل دارند در اجر اخروی روضه خوانی برای اهل بیت علیهم السلام شریک باشند و ما را جهت تامین هزینه های جاری سایت، تایپ مجالس روضه و... یاری فرمایند می توانند از طریق آیکونهای ذیل اقدام نمایند.

قسمت_پایانی روضه و توسل به حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام اجرا شده شبِ ششم ماهِ محرم سال ۱۳۹۷ به نفسِ حاج محمد طاهری


فک نکنی
سیزده ساله بوده و حالا رفته میدان و تا رفتش تو میدان زخم خورد و رو زمین افتاد. نه
!

تاریخ
نوشته به تنهایی سی پنج نفرُ به درک واصل کرد که چهارتاشون از شجاعترینِ سپاه شام بود
. ازرق شامی تا نگاش کرد گفت این بچه ست. لذا یکی از بچه هامو میفرستم کارشو تموم می
کنه. چهارتا از بچه هاشُ فرستاد هر کدوم از شجاع ترین سپاه بودن. قاسم بن الحسن با
رزمِ حیدری همه رو به درک واصل کرد. خودش وارد میدان شد ، خود این نانجیبم به درک واصل
کرد. دیدن حریفش نیستن ، پسر امام حسنِ .. دوره ش کردن .. شروع کردن سنگ انداختن
.. سپری که نداره .. جوشنی نداره .. یه وقت ابی عبدالله دید صدایِ قاسم بلند شد عمو
به فریادم برس
..

 

یه لحظه
ای ابی عبدالله رسید نوشتن مثل مرغِ بسمل قاسم رو زمین .. هی داره پاهاشُ رو زمین می
کشه .. داره جون میده جلو عمو .. گفت خیلی برا عمو سخته صداش بزنی نتونه کاری برات
بکنه
..*

 

خیلی
سخته
..

که آتیش
به قلب بابا می زنی

خیلی
سخته
..

ببینم
داری دست و پا می زنی

خیلی
سخته
..

که اینجور
عموتُ صدا می زنی

 

ای ماهِ
رنگِ هاله ، صبرم دیگه محاله

از نعل
اسبا روی ، جسمت جای هلاله

 

مثل
اکبر اگر چه ، از جسمت کم نمی شه

اما
از خاک تنتُ ، هیچ جوری کم نمی شه

 

عمو
حسین .. عموجان

 

طوفانِ
داغت بال و پر بر هم بریزد

آرامشِ
مژگانِ تر بر هم بریزد

 

بوسه
نمی خواهم من از خیرش گذشتم

می ترسم
آخر بی خبر بر هم بریزد

 

آیینۀ
من کی دلش آمد که اینطور

زیباییت
را با تبر بر هم بریزد ؟

 

از سنگ
و نعل اسب تنها بر می آید

شکل
تو را از هر نظر بر هم بریزد

 

دور
و برم وقت مرتب کردنت آه

دیدم
تن تو بیشتر بر هم بریزد

 

بس کن
نکش پا بر زمین نگذار وقتی

آمد
به دیدارت پدر بر هم بریزد

 

فکرِ
پریشانیِ مادر را نکردی

بیند
به این وضعت اگر ، در هم بریزد

 

بی دردسر
با من بیا تا خیمه ، باشد؟

نگذار
عمویت این قدر بر هم بریزد
..

 

*میدونی
چرا حسین انقدر به هم ریخت .. آخه وقتی می خواست بره میدان قاسم، پاش به رکابِ اسبم
نمی رسید .. حالا روایت نوشته ابی عبدالله سینه قاسمُ به سینۀ خودش چسبانیده داره میارتش
پاهایِ قاسم داره رو زمین … گفت چقدر زود هم قد عمو عباست شدی؟
*

 

در هر
قدم از دیدن این قد کشیدن

این
پیرمرد خون جگر بر هم بریزد

 

با خنده
لشکر گفت که کارش تمام است

از او
فقط مانده کمر بر هم بریزد

 

*بدن
قاسمُ آورد تو خیمۀ دارالحرب کنارِ بدنِ علی اکبر گذاشت .. این بابایِ شهید ، خودش
مابینِ این دو بدن نشست .. یه نگاه به اکبر می کنه .. یه نگاه به قاسم .. صدا زد عزیزایِ
دلم ، دیگه دعا کنید منم زود بیام پیشتون

..*

 

یا امام
حسن .. اینا به هزار امید اومدن ، شبِ یتیم شماست آقاجان .. اما خیلیا گفتن امشب شبِ
کریمه .. شب ابن الکریمِ .. بریم در خونه کریم نمیذاره دست خالی برگردیم
.

خدا
به آبرویِ امام حسن علیه اسلام امشب احدی را ناامید و دست خالی برنگردان
.

الهی
آمین
..

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.