خیرهام…از
بیرقِ سُرخت نگاهم را نگیر
جز خودت
چیزی نمیخواهم پناهم را نگیر
باز
بارَم را به دیوارِ حرم انداختم
جانِ
من از شانههایم تکیهگاهم را نگیر
اشتباهم
را گناهم را گناهم را ببخش
هِق
هِقم را گریههایم را سلاحم را نگیر
*وَ
سِلاحُهُ الْبُکاءُ .. هر چقدر به این سلاح این شبا مسلح تر می شیم ، هیچ کسی نمی تونه
برامون نقشه ای بکشه ، هیچ دشمنی .. این سلاحی ست که پیامبرایِ خدا همه بهش مسلح شدن
. تاریخ که بخونید ، قبل از اینکه ابی عبدالله کاروانش برسه کربلا ، همه پیامبرا از
آدم ابوالبشر اومدن کربلا یه زخمی هم برداشتن هر کدومشون .. حضرت ابراهیم سرش شکافته
می شه ، حضرت آدم پاش مجروح میشه ؛ سوال می کنن خدایا! پیامبرا اگر اتفاقی می افتاد
سوالی می کردن ، خدایا خطایی از ما سر زده؟.. ندا میرسید نه خطایی نیست ، خواستم همدردی
کنی با حسینم … یه روزی اینجا خون حسینم رو می ریزن .. لذا هر کدومشون به این سلاح
مسلح شدنُ گریه کردن تو همون سرزمینِ کربلا. منو تو هم الان کربلاییم ، چون فرمود هر
جا روضه ای برای ابی عبدالله خونده بشه ، تحتِ قبّه ست. ینی همونجایی که مستجاب میشه
دعا تو حرم امام حسین ، اینجا الان همون حالته. اگه اومدی تو مجلس امام حسین باید کار
کنی براش ، باید ناله بزنی ..*
اشتباهم
را گناهم را گناهم را ببخش
هِق
هِقم را گریههایم را سلاحم را نگیر
من به
این شبها به این روضه به این غم دلخوشم
بِرکهای
غمگینم از من عکسِ ماهم را نگیر
بین
هیئت مثل تو یا مثل زهرا میشوم
هرچه
میخواهی بگیر ای عشق آهم را نگیر
تو میانِ
ما نشستی حیف خیسِ گریهام
آه ای
اشک اندکی راهِ نگاهم را نگیر
شاعر
: حسن لطفی